ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

1778.

يكشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵ ق.ظ

انقدر گل پسر مظلومانه و آروم خوابیده

که اصلا دلم نمیاد برای بردنش به مرکز بهداشت

بیدارش کنم.

:(

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۰۹
لوسی می

نظرات  (۴)

واکسن؟!!! :(
پاسخ:
اوهوم :(
۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۷ مامان محمدمهدی
من هر روز صبح همین حس و حالو دارم و با خودم درگیرم:(
پاسخ:
من موقع پسرک انقدر این حسم قوی بود که حتی گاهی کلاسهای دانشگاه رو نمی رفتم که پسرک بخوابه و بغلش نکنم خونه ی کسی ببرمش!! :|
وای که چه قدر سخته بچه را بیدار کنی ببری واکسن بزنی :((
پاسخ:
آره واقعا. :(
برای همین من این کار رو نکردم :)
آخر وقت بردم اما صبر کردم تا خودش بیدار شه :)
۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۵۷ مامان محمدمهدی
منم گاهی دیرتر میرم سازمان تا بیدار شه ولی خب خیلی کم پیش میاد که جرات تاخیر کردنو به جون بخرم
پاسخ:
خب واقعا تاخیر با غیبت از کلاس فرق میکنه.
من ترجیح میدم نرم جایی تا دیر برم! باورت میشه گاهی به علت تاخیر کلاسهامو نمیرفتم؟!
میرفتم می دیدم استاد سر کلاسه نمیرفتم تو!
در حدی که یه بار یکی از استادام بهم گفت خانم لوسی! دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه! :))