1800.
فک کن یه ویلا اجاره کنی
نصفه شب برسی به منطقه ش
یه جای مخوووووف و تاریـــــــــک
که جز صدای پارس سگهای گرسنه*
هییییچ صدای دیگه ای نمیاد
و جز چراغهای ماشین خودت،
هیچ چراغی روشن نیست..
و از روی یک کروکی ناموزون
دنبال در ویلای مذبور بگردی
بعد در شرایطی که تپش قلبت رو تو گلوت احساس میکنی
مسترت تصمیم بگیره کروکی غلط مسخره رو بی خیال شه
و کلید بندازه ببینه در کدوم ویلا باهاش باز میشه!!!
+اولی که باز نشد،
دومی رو امحان کرد و در رو باز کرد..
ما هم تو ماشین برای غلبه بر ترسمون فریاد شادی سر دادیم
پسرک رفت تو ویلا یی که بی اغراق تاریک خونه ی محضضضضض بود
مستر هرکار کرد نتونست در پارکینگ رو باز کنه.
کلید تو در گیر میکرد اما نمی چرخید
زنگ زد به دوستش که با این وضع قفل خراب من چطوری ماشینمو ببرم تو؟؟!
کاشف به عمل اومد که وارد ویلای مردم شدیم!!
:\
+خیلی با احتیاط و پاورچین و آروم
اثر انگشتمون رو از رو در پاک کردیم
و برگشتیم دنبال ویلای خودمون! :))
*سگهای ویلا های همسایه.