ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

1800.

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۱۹ ب.ظ

فک کن یه ویلا اجاره کنی

نصفه شب برسی به منطقه ش

یه جای مخوووووف و تاریـــــــــک

که جز صدای پارس سگهای گرسنه*

هییییچ صدای دیگه ای نمیاد

و جز چراغهای ماشین خودت،

هیچ چراغی روشن نیست..

و از روی یک کروکی ناموزون

دنبال در ویلای مذبور بگردی

بعد در شرایطی که تپش قلبت رو تو گلوت احساس میکنی

مسترت تصمیم بگیره کروکی غلط مسخره رو بی خیال شه

و کلید بندازه ببینه در کدوم ویلا باهاش باز میشه!!!


+اولی که باز نشد،

دومی رو امحان کرد و در رو باز کرد..

ما هم تو ماشین برای غلبه بر ترسمون فریاد شادی سر دادیم

پسرک رفت تو ویلا یی که بی اغراق تاریک خونه ی محضضضضض بود

مستر هرکار کرد نتونست در پارکینگ رو باز کنه.

کلید تو در گیر میکرد اما نمی چرخید

زنگ زد به دوستش که با این وضع قفل خراب من چطوری ماشینمو ببرم تو؟؟!

کاشف به عمل اومد که وارد ویلای مردم شدیم!!

:\



+خیلی با احتیاط و پاورچین و آروم

اثر انگشتمون رو از رو در پاک کردیم

و برگشتیم دنبال ویلای خودمون! :))


*سگهای ویلا های همسایه.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۱۷
لوسی می

نظرات  (۶)

۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۲۳ عارفه الزهرا
یه داستان چندروز پیش خوندم شبیه همین که تعریف کردین ژانر وحشت بودااا@_@
پاسخ:
:)))
آره خدایی ترسناک بود.. من خیلی هم نمیتونستم ترسم رو بروز بدم هم به خاطر مستر هم به خاطر پسرک برای همین داشتم از درون سکته میکردم رسما! :|
وای چه ترسناک 
مخصوصا اینکه مجبور بودید تک تک ویلاهارو امتحان کنید
ازون بدتر یه ویلارو نصفه و نیمه هم رفتید
خیلی شبیه رمان بود :))
پاسخ:
:))
آره خدایی وحشتناک بود.. وقتی فهمیدیم ویلا رواشتباه اومدیم من رسما داشتم سکته میکردم.
فک کن کلیدت به در یه خونه دیگه هم بخوره!
مثلا میرفتی تو بعد یهو صبح صاحبش میومد! :|
فقط شانس آوردیم تو اون تاریکی محض کسی تو خونه نبود وگرنه من قبض روح میشدم...
وای منظورت از در , در اتاق هست؟
من فکر کردم کلیدتون به در ورودی ویلا خورده همون در فلزی 
نگو که به در ورودی اتاق ها خورده ه اینطوری بوده که خیلی وحشتناکه و عین این فیلما
چه جسارتی داشتین تو اون لحظه :-\
پاسخ:
نههههههه منظورم همون در بیرون بود، ولی میگم فکر کن میرفتیم تو و همینطوری هی کلید به درها میخورد!! :|
همون در پارکینگ ما رو کلی معطل کرد دیگه داخل نرفتیم.

چرا خب اون موقع شب رفتین آخه:|

وووی:|

پاسخ:
چه میدونم والا! فکر نمیکردیم اینقدر فضاش مخوف باشه.
بعدم اوضاعمون دیر ردیف شد :(
اثر انگشت هم پاک کردید :)
بابا چه حوصله ای...
پاسخ:
:)))
نه بابا این که شوخی بود :))
۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۱۹ مامان محمدمهدی
مثل فیلما بود:))
پاسخ:
:))