ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

1812.

جمعه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۰۲ ب.ظ

معمولا در مورد مادیات حرص نمیخورم

و الحمدلله چشمم به دارایی کسی نیست.

اما این روزها

قدری دارم از خودمون ناامید میشم!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۲۱
لوسی می

نظرات  (۵)

۲۱ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۳۵ مامان محمدمهدی
میخواستم بگم بی خیال ولی دیدم دیگه جرات ندارم بهت بگم بی خیال:))
ترسیدم اینبار مجبورم کنی مثل بحث اسراف دوباره تو این موضوع دیدمانمو عوض کنیم://
وال لا:))
پاسخ:
البته مطمئنم قبول داری که این با اون خیلی متفاوته و اینکه همیشه میتونی راحت باشی! :)
اون موقع هم شما نظرت رو گفتی و من نظر خودمو! من که دلخور نبودم شما دلخور شدی! :دی
ولی وقتی یکی از چیزی دلخوره حالا چه منطقی و چه بی منطق،
گفتن "بی خیال" بیشتر باعث آزردگیش میشه تا روحیه دادن بهش!
نه؟!
خودت رو در چنین موقعیتی تصور کن!! :)
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۱۴ مامان محمدمهدی
نه، من اگه کسی بهم بگه بی خیال با خودم میگم میخواد از آلامم کم کنه و یا یه چیزایی در همین مقوله ها://
خب معلومه که تو دلخور نشدی چون تو حرفات تند و تیز بود نه من: دی
خیلی تصور کردم ولی بازم نظرم همونه و همینه: دی
عجب دنبال حرفو گرفتما اصلا ازین جور آدما خوشم نمیاد اونوقت حالا خودم شدم یکی ازونا:)))
پاسخ:
واقعا؟؟ شما خیلی عجیب هستی. چون "بی خیال" گفتن به یک نفر، این رو بهش میرسونه که درد و رنجت کوچکترین اهمیتی نداره.
هیچ نشانی از همدلی و همدردی در این کلمه نیست. هیچی!
البته برای من اینطوره.

۲۲ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۲۷ مامان محمدمهدی
عه چه جالب! چقدر نگاهها متفاوته چون من همیشه فکر میکنم طرف مقابلم (مخصوصا وقتیکه دوستمه یا میدونم دوسم داره ) با گفتن بی خیال بهم وقتی که ناراحتم، میخواد من رو آروم کنه و بگه که هیچ چیزی(مخصوا مادی) این ارزشو نداره که تو روح وجسمتو اذیت کنی با غصه خوردن و...:)
چه بسا که واقعا هم وقتی به عقب نگاه میکنیم میبینیم غصه هایی رو که برای اتفاقات گذشته خوردیم اکثرا غصه های مهمی نبوده یا حداقل اونقدر ارزش نداشتن و میگیم کاش همون زمان که داشتیم غصه میخوردیم میدونستیم که فردا روزی به همینها خواهیم خندید
من به این نتیجه رسیدم که فقط مرگه اونم مرگ عزیزان (دور از جون عزیزانمون باشه) که غصه و داغش شدیده و هیچوقت آدم در هیچ حالی نمیگه چرا غصه خوردم و  ... وبقیه هم حق ندارن آدمو مجبور و یا حتی متمایل به بی خیالی و ناراحتی نکردن کنن
پاسخ:
آره کاملا ناشی از تفاوت نگاه هاست. درسته که دعوت هرکسی به بی خیال بودن، یکی از راه های کمک به اون شخصه، اما از نظر من بهترین راه، شنیدن حرفهاش، و نشون دادن اینه که من فهمیدم تو چی میگی و چرا غصه میخوری اما بهتره بی خیال باشی! اما اینکه آدم به هر دلخوری ای با گفتنِ بی خیال واکنش نشون بده نشون دهنده ی اینه که هیچ درک و دریافتی از اون غصه نداشته. مثلا خودت رو اگر دقت کنی، بعضی پستهای منو میخونی و حالا به هر دلیلی احساس میکنی که غصه ی اون پستم مسخره ست یا بی ارزشه، بعد برام کامنت میذاری بی خیال به این حساب که من بفهمم بی ارزشه و بهش فکر نکنم و به حساب خودت میخوای به من کمک کنی! (در حالی که نتیجه ای که من میگیرم اینه که اصلا درک احساسی ای از این پستم نداشتی که البته اشکالی هم نداره.) اما بعضی پستهای دیگه، که خودت هم تجربه داشتی معمولا برام می نویسی که منم اینطور بودم و اره بهت حق میدم و فلان و بهمان و تهش هم مینویسی بی خیال!! خب این یکی نشون میده که شما متوجه شدی که من چی گفتم و درد روحیم رو درک کردی و بر حسب تجربه ی خودت یا هرمحبتی که میخوای ابراز کنی پیشنهاد میکنی که خیلی بهش فکر نکنم و بی خیال باشم. خب نحوه ی بیان دومی واقعا متفاوت با اولیه. درحالی که هردوش به بی خیالی و بی ارزشی غصه اشاره داره. نه؟
مثال میزنم، مثلا من میگم که همسرم جورابهاشو نمیشوره (یه مثال مسخره زدم که جا بیفته) و من عصبی میشم، شما هم میگی "بی خیااااال!" درسته که این بی خیال یعنی اینکه این موضوع اصلا مهم نیست که تو بخوای بابتش خودتو دلخور کنی، اما کاملا نشون میده که شمای نوعی هیچوقت از شستن جورابهای همسرت آزرده نشدی یا اینکه هیچوقت برات پیش نیومده که همسرت جورابهاشو نشوره!!
اما در حالتی دیگه، فکر کن خودت هم به این ماجرا دچار هستی، من که اینو بگم میگی "اره همسر منم همینطوره منم اولا خیلی حرص میخوردم بعد دیدم ارزششو نداره و بی خیال باشم بهتره پس بی خیال!!" خب درک تفاوت این دو واکنش اصلا سخت نیست. دومی به همدلی خیلی نزدیک تره. حتی اگر این ماجرا برای خودت هم پیش نیومده باشه، اگر در جواب بگی: "ای بابا! همسر من که اینطور نیست و من نمیدونم چقدر ممکنه عذاب آور باشه، ولی فکر کنم منم اگر تو شرایط تو باشم عصبی میشم..حتما همسر هرکسی یه ویژگی ای برای عصبی کردن داره! مثلا همسر من فلان طوره اوایل خیلی حرص میخوردم اما دقت کردم دیدم این چیزها ارزش نداره که خودتو ناراحت کنی، پس بی خیال باش و زندگیتو بکن." خیلی به همدلی نزدیک تره. اینها رو نگفتم که در جواب من اینطوری بنویسی ها!! هههه هه! من که وبم از اول ادعای بی سانسور بودن داشته و تازه رفاقت مجازی چیزی نیست که خیلی بخوایم روش مانور بدیم و یا رو زندگیمون اثرگذار باشه، اما در زندگی روزمره وبا آدمهایی که مواجه میشیم اگر دقت کنیم و گفتارمون رو به همدلی نزدیک تر کنیم، اطرافیانمون کمتر احساس درک نشدن و تنها بودن خواهند داشت..
یه چیز دیگه هم بگم، اینکه راستشو بخوای بعضی چیزها نه اینکه لزوما ارزش غصه خوردن داشته باشن، اما آدم رو به غصه خوردن وادار میکنن. مثلا دیدن بدیها هرقدر هم که از تو دور باشه باز هم آدم رو به غصه دچار میکنه. حالا نه اینکه بگم من خیلی متعالی هستم (خخخخ!) یا هرچیزی مثل این، اما اگر توجه کنی بزرگان هم غصه های بسیاری داشتند و انگار هرکس که غصه های بیشتر داشته باشه مقرب تره(هرکه در این بزم مقرب تر است، جام بلا بیشترش می دهند!) اصلا شهید چمران یه دعایی داره که از خدا میخواد جامهای درد و غصه رو به جانش بریزه..
حالا خودمو نمیگما!! جنس اون غصه ها با این غصه های من زمین تا آسمون فرق داره. خواستم فلسفه ی درد و غصه رو بگم.. و شاید در نظر چنین آدمهایی مرگ (بعد از 100 سال برای همه!) از اون وجوهی باشه که اصلا غصه لازم نداره! :|
حالا به خودم بپردازم، اگر باورت بشه یا نه، من در پس همه ی غصه هایی که تا به حال خوردم یک دلیلی وجود داشته، و باور کن خیلی وقتها که به گذشته نگاه میکنم بازم غصه م میگیره. هیچوقت نخندیدم به چیزی که قبلا بابتش غصه میخوردم! حالا شاید سر نمرات دانشگاه، یا چیزهایی از این قبیل احساس حماقت کنم که غصه ها خوردم، اما هنوز که هنوزه بعضی چیزها برام غصه داره.. و یکی از مهمترین هاش، احساس عجز من در قانع کردن افراد برای طی طریق درسته! که به شدت منو متاثر میکنه.
البته موضوع این پست چیزی غیر از همه ی اینهاست اما خب، کلا خواستم در باب غصه هم قدری صحبت کنم :)
۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۵۲ مامان محمدمهدی
وای چقدر زیاد!:)
موافقم
پاسخ:
:)))))
این وای چقدر زیادت یه جوری بود انگار نخوندی و فقط ترجیح دادی بگی موافقم! :))
شوخی کردم میدونم خوندیش :)
۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۵۶ مامان محمدمهدی
باید مینوشتم وای چقدر زیاد بود:)
نه کاملا موافقم
ولی خب میدونی آدمها خیلی با هم متفاوتن. تو کلا خیلی ریزبین و دقیقی برعکس من کلی نگرم وتو حرفها و بحثها اصلا به جزئیات توجه ندارم.مثلا همین الان که این نوشته و توضیحتو خوندم دیدم آره درسته ولی من معمولا همون برداشت اولیه رو دارم از حرفها
حالا ولش کن دیگه چون  میترسم باز با یه کلی گوییم مجبورت کنم دوباره کلی وقت بزاری توضیح بدی و از زندگیت بمونی:)
خیلی بده که اینجا شکلک نداره
پاسخ:
:))
آره این شاید یکی از ایرادات من باشه. البته خصلتهای خانمانه هم همینه ها!
البته من از اون آدمایی نیستم که اهل تعبیر حرفها به بد باشم، یعنی واقعا اونطوری نیستم که هرچیزی رو به منظور بگیرم یا در پس هر حرفی دنبال قصد و نیت بد باشم. اما سعیم اینه که تا ممکنه، ارائه ی کلامی خودم هم جوری باشه که برداشت منفی ازش صورت نگیره که تا جایی که میشه مثبت هم برداشت بشه. شاید چون این اتفاق برام زیاد افتاده که برداشتهای غلط از حرفم بشه و با آدمهای منظور برداشت کن زیاد طرف بوده م. نمیدونم..

+بدی اینجا همینه :(