ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

1932.

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۴۹ ب.ظ

دیشب اینجا بارون خیلی شدید با رعد و برقهای هولناکی میومد،

پسرک میگفت:

+من دوست ندارم بارون بیاد، بگو بارون بره!

- من که نمیتونم کاری بکنم، باید از خدا بخوایم که بارون تموم بشه.

+خب شما برو نماز بخون به خدا بگو که لطفا بارون نیاد...




+من خیلی به این دیالوگ فکر کردم..

و دلم سوخت برای خودم و پسرکی که، نمیدونه مامانش عاجزتر از این حرفهاست!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۲۸
لوسی می

نظرات  (۳)

۲۸ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۵۴ ..😐.. مـ ـهـ ـیـ ـار
خب شما میرفتی نماز میخوندی و از خدا میخواستی بارون نیاد :)
+شاید بند می آمد ؟!
پاسخ:
بله بله! اگر نماز میخوندم و میخواستم حتما بند میومد!
ترسیدم یه وقت خدا رو تو رودرواسی بندازم!
۲۸ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۳۸ مامان محمدمهدی
:|
پاسخ:
:(
خب شاید یه چیزی از نمازهای مامانش حس میکنه...
پاسخ:
ههههه ههه!
ای خواهرجان! دل خوش سیری چند؟ :)