ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3125.

شنبه, ۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۴۹ ق.ظ

تا محل برگزاریِ مراسم رفتیم،

بساط رو پیاده کردیم،

منتظر بودم که بیاد و گل پسر رو از بغلم بگیره

که ناگهان کمر مستر گرفت..

هیچی دیگه!

دوباره بساط رو برگردوندم تو ماشین.

و با بچه هایی که از خستگی مدام نق میزدن،

و مستری که نمیتونست با درد کمرش بچه ها رو ساپورت کنه،

برگشتیم خونه..

و درتمام طول راه برگشت،

من فکر میکردم چی شد که ازمون سلب توفیق شد..

شاید به خاطر اینکه تو راه جوونهایی رو دیدیم

که کنار محل برگزاری مراسم والیبال بازی میکردن،

و قلیون چاق می کردن و

دختر و پسری بساط پهن کرده بودن و

من گفتم: و هُم فی غَفلَةٍ مُعرضون! :(

هوم؟



+البته من هم انتظار نداشتم با رمضانی که من تا الان گذروندم، شبِ قدرِ قدری داشته باشم..

مراسم رو تو خونه همراه با مراسم حرم حضرت معصومه_سلام الله علیها برگزار کردیم. امیدوارم که از همه تون پذیرفته شده باشه.

+اینم از اولین شبِ قدرِ گل پسرِ ما..

+و ما تَدری نفسٌ ماذا تکسِبُ غداً (هیچکس نمیدونه فردا چی براش پیش میاد--34لقمان)

طاعاتتون قبول.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۰۵
لوسی می

نظرات  (۶)

۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۰:۱۴ مهراد فروتن
دیشب بسیار شب عجیب و غریبی بود برای من!
پاسخ:
ان شالله که فیوضات حداکثری کسب کرده باشین..
۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۱:۱۲ کوثر متقی
یه بار قدیما یه چیزی تو تی وی می گفت که سال هاست با من مونده
این که اگر زنی زیر ناودان طلای خانه ی خدا اعتکاف داشته باشه با همه ی اعمال و... بعد که ازون مکان خارج شد زن فاحشه ای از کنارش رد بشه و اون تو دلش یه لحظه حس برتری بهش دست بده نسبت به اون زن ،همه ی اعمالش میره به باد فنا (نقل به مضمون)
 حساب کتاب دنیا خیلی پیچیده تر ازون که من انسان متوجهش بشم ...

پاسخ:
اول فکر کردم خواستی دلداری بدی که نرفتیم بعد دیدم منظورت همون غفلة اونهاست که به ذهن من اومد.
ببین من فکر نکردم ما دریافتهامون از شب قدر بیش از اونهاست یا ما بهتریم. من احساس کردم که اونها غافلند از عظمت این شب.
البته خودم هم در مراتب زیادی غافلم اما خب آدم اگر ببینه که یه جایی بارش پوله مثلا، بعد یه عده ای دارن به تفریحات خودشون می پردازن و نمیان از این پولها بردارن
آدم چه فکری میکنه؟
این به این معنی نیست که منی که میرم بردارم بیش از اونها نصیبم میشه. این به این معنیه که اونها حواسشون نیست چه شرایط خوبی ایجاد شده و باید استفاده کرد.
به نظرم این اسمش غفلته دیگه :(
چی بگم والا!
به نظرم میاد احساس بهتر بودن با احساس غفلت ورزی از سوی عده ای فرق بکنه.
و کاملا قبول دارم که حساب و کتاب خدا کلا با حساب و کتاب ما فرق میکنه. کلا!
۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۱:۴۰ مامان محمدمهدی
چه جالب منم همون مراسمو دیشب گوش کردم
البته پسرما با پدرش رفتن دانشگاه
ولی خب توفیقات من ازشون کمتر بود
ازت قبول باشه
راجع هومت هم اوهومف
،اخه تجربه داشته ام
پاسخ:
:)
ما هم رفتیم دانشگاه اما خب برگشت خوردیم! خخخخ!
ببین من فکر نکردم که ما از اونها بهتریم!
فکر کردم اونها غافلند. که خب بودن دیگه!
مگه میشه شب قدر آدم بشینه گوشه ی پارک قلیون چاق کنه؟!
فکر کنم درجات عرفانیم بالا رفته همین یه ذره اشاره هم کار دستم میده! خخخخ!
۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۲:۰۱ مامان محمدمهدی
خوندم توضیحات تکمیلیتو
موافقم
پاسخ:
:)
خدا کمک کنه غرور آدمو نگیره.
۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۲:۱۵ کوثر متقی
ببخش
متن جوری بود که میشد بهش این جوری هم نگاه کرد
و این که به قول خودت اصلا معلوم نیست حالا اون هایی که نشستن تو مراسم (حتی با درک ) حال و اوضاعی بهتر ازون بیرونی ها تو درگاه خدا دارن ...
تازه خیلی وقت ها برعکسش م دیدم
این که یکی میره از لطف خداست ولی فکر نکنم اونی که نمیره از بی لطفیش! باشه شاید هم از تنبلی شون شاید قاطی پک زدن به قلیونش دلش شکست و دعایی هم کرد و....شاید قاطی بازیش داشته ذکر هم میگفته!
:))) والا
دنیا زیادی پیچیده است :-o


:)
پاسخ:
نه برای چی ببخشم؟ توضیح دادم فکرمو! :) دلخور که نشدم.
درست میگی واقعا.
:))
اتفاقا دیشب یاد یکی از رفقا افتادم که میگفت همسرش می بردش احیا، بعد خودش برمیگرده خونه می خوابه، احیای اونها که تموم میشه میره دنبالشون میاردشون خونه! :|
بعد کلا شاکی بود که شوهر من آدم مذهبی نیست.
من با خودم فکر کردم که شاید خدا اونقدر خاطرخواهِ اون آقا هست که تا میاد بره بخوابه میگه خدایا دو تا از بنده هاتو آوردم باهات حرف بزنن خودت تو سال پیش رو همه ما رو کفایت کن!  بعد مثلا دعاش هم مستجاب میشه. بعدم میخوابه. :)
بعد ما! :|
بعله زیادی پیچیده ست!
من تا پارسال خیلی از اینکه نمی تونم تو مراسم ها شرکت کنم شاکی می شدم و بشدت ناراحت می شدم که حتما لیاقت نداشتم و چقدر بیچاره م و ... اما یکی دوتا سخنرانی شنیدم و یکمی مطالعه کردم و دیدم حالا که من به خاطر بچه ها نمیرم حتما خیری توش هست و خدا هم میدونه من دارم به وظیفه م عمل میکنم و حتما حکمتی داشته...
دیشب هم مراسم اقای پناهیان رو گوش می دادم که واقعا عالی بود. پیشنهاد می کنم حتما این دو شب بعدی رو با ایشون گوش بدید که خیلی نفس گرمی دارن...
در مورد اون جوون ها هم راستش منم بودم اینجوری تاسف میخوردم... این روزها که روزی تاسف خوردن من خیلی زیاد شده ... بعضیا واقعا توجیه نیستن و بعضی هم اصلا دلشون نمیخواد توجیه بشن انگار نه انگار که ماه رمضونه انگار نه انگار ما شیعه ایم....
پاسخ:
:)
آره میدونم که اینها لزوما بی لیاقتی و این چیزها نیست. اما خب.. فقط میشه به لطف خدا امیدوار بود.
آره آقای پناهیان هم خوبن. اما من با آقای رفیعی اجرا کردم و ایشون رو هم دوست دارم و شاید یه کوچولو بیشتر از آقای پناهیان قبولشون دارم احساس میکنم صحبتهاشون مستندتر و منطقی تره هرچند که آقای پناهیان هم انصافا خیلی خلاق و خوش ذوقن :)
الهی که خدا از همه قبول کنه.
ممنون بابت دلگرمی آخر. خدایی آدم دلش میسوزه.. :(