ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3197.

چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۲ ق.ظ

امروز بخشی از زندگیمون در خونه ی جدید رو سرو سامون دادیم.



+الهی که همه و همه به زودی صاحبخونه بشن.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۲۳
لوسی می

نظرات  (۱۱)

:) بههه بهههه .. 
مبارکه بانو ... 
ایشالاکه همیشه پاشنه ی در خونت به شادی بچرخه ... 
پاسخ:
ممنونم عزیزم چه دعای قشنگی کردی.
آرزو میکنم در حق خودت مستجاب باشه الهی.
۲۳ تیر ۹۵ ، ۰۹:۳۱ ملکه بانو
وقتی از خونه جدید و کارات میگی همش فکر می کنم یعنی منم چند ماه دیگه مشغول این کارام؟!!
پاسخ:
ان شالله ان شالله ان شالله. :)
من هیچوقت به خونه خریدن به این دید نگاه نمیکردم
انقدر رفتن از اینجا برام مهم بود که اهمیت نمیدادم مقصدمون خونه ی استیجاری باشه یا خونه ی خودمون،
اما از وقتی که قسمت شده و خونه خریدیم احساس میکنم صاحب خونه شدن هم یکی از مهمترین و لذت بخش ترین بخش های زندگی مشترک آدمهاست..
که باورت نمیشه بگم چقددددددر پاش سختی جسمی و روانی کشیدیم اما همه ش برامون خیلی راحت قابل چشم پوشیه.
ان شالله که همه و همه این لذت رو تجربه کنن و قبل از همه شمای مهربون :)


سلام
خصوصی برات فرستاده بودم که:
وسوسه شدم تیرامیسو درست کنم، به نظرت با اینکه اهل خامه نیستم، بدرستم؟؟؟
و تو که یک بار امتحان کردی، دوباره هم امتحان میکنی؟
و دیگه اینکه چه مدت میشه نگهش داشت؟اینو میپرسم بابت اینکه اگه مجبور شدم خودم همه ش رو بخورم، چه مدت وقت دارم:)))))))))))))
فکر کنم بازم بود سوالهام الان یادم نمیاد
بابا یه فکری به حال این تلگرامت بکن دیگه://///////////
پاسخ:
میام توضیح میدم.
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۲:۴۴ روشــنا ...
سلام
مبارکتون باشه و ان شاالله به خوبی و خوشی:)
پاسخ:
سلام ممنونم واقعا :)
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۳:۰۲ نجمه خانم
پاک کردی؟؟؟؟
یعنی رفتی تو فاز خودسازی؟
عجب بابا
واقعا که یک شصت وهفتی هستی 
من بدجور بهشون غبطه میخورم همتون آدم حسابی اید 
(امیدوارم اشتباه برداشت نکرده باشم ضایع شم :دی)
پاسخ:
:)))
آره پاک کردم. اما نه برای فاز خودسازی که این اصلا گلایه ی نامطلوبی نبود که خودسازی لازم داشته باشه
من اصلا از کسی انتظار خاصی نداشتم که حالا بخوام در خودم رفعش کنم. من قصد داشتم بگم به اطرافیانمون توجه کنیم قبل از اینکه شرایطشون خسته شون کنه!
و ببینیمشون! این سطح از انتظار هم تو روابط محبت آمیز طبیعیه.
دلیل حذفم این بود که حس کردم منظورم منتقل نمیشه و همین تصور شما ایجاد میشه که من از عده ای انتظاری دارم که اصلا درخواست کمک هم نکنم و خودشون سریع بفهمن و بیان دست به سینه بهم خدمت کنن! در حالی که چنین نیست.
به به مبارکا باشه.. ایشالا به شادی و خوشی....
پاسخ:
سلامت باشی عزیزم.
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۴:۳۸ مامان محمدمهدی
آمین
پاسخ:
آمین :)
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۵:۱۶ نجمه خانم
نع
من برداشت نکردم که شما انتظار داری بقیه نگفته درکت کنند
ولی فکر کردم انتظار داری این بار نه بار دیگه کمکت کنند.
پاسخ:
البته این نوع برداشت کاملا طبیعیه. و شما هم تازه اومدی به وبم.
راستش ما انقدر از خانواده هامون در روزهای اوووووج نیازمون بی توجهی دیدیم که این واقعا در مقابلش هیچه! هیچ!
و من سر قضایای قبلی کاملا فهمیدم که نباید از کسی انتظاری داشته باشم و همچنین آموخته م که بیشتر کمک کنم.
و الانم که مثلا گله کردم تازه بعد از پنج ماه که بر میگردم به عقب نگاه میکنم می فهمم که چقدر سخت تا اینجا اومدیم وگرنه در اون ایام و حتی الان هم فکر نمیکردم و نمیکنم که باید کسی به من تعارفی بزنه. ینی این روزها گذشت بدون اینکه من انتظاری داشته باشم و الان بعد از این دوره ی سخت دارم بهش فکر میکنم که چطوری و چه عجیب و سخت گذشته.
بعدم طبیعیه که هرکسی از مادرش، از برادرش، از خواهرش و از نزدیکانی که میدونند تو چه شرایطی هستیم و شرایط خودشون هم خوبه و گاهی هم بهشون گفتیم که با بچه ها رفتن از ما انرژی مضاعف میگیره انتظار داشته باشه که در ایام فراخی و راحتیشون یه بار هم که شده پیشنهاد بدن که ما امروز حالمون خوبه و اوضاع مناسبه اگر میخوای یکی از بچه ها رو بیار برو به کارت برس. مثلا من از خواهرم اصلا انتظاری ندارم چون شرایطش رو میدونم که خودش درگیر درسه. اما از اینکه مدام و هر روز بابت امور غیراضطراری و بیرون رفتن هایی که میشه کنسل بشه، بچه شو بذاره پیش مامانم و حتی نبره پیش مادرشوهرش و مامان من همیشه بهانه ی بچه ی اونو بیاره که نمیتونه بچه ی منم نگه داره و این همه مدت اینطوری بگذره خب قطعا خوشم نمیاد. نه اینکه از خواهرم دلخور بشم، اما احساس میکنم که من و شرایطمو نمی فهمن! و بعد که گله بکنم احساس بدتری از خودم دارم.
وگرنه من خودم به قول شما سه تا بچه ی اون خانم رو قبول نکردم. هرچند که علاوه بر عدم مساعد بودن شرایط خودم، یه دلیلش این بود که هیچ دلیل و اضطراری تو گذاشتنِ بچه هاش پیش من وجود نداشت. اگر اضطراری بود شاید با همه ی شرایطی که داشتم می پذیرفتم. اما دلخور کنندگی اونجا طلبکار بودنش بود که من توضیح هم میدم که چرا نمیتونم، و ایشون ترجیح میده قهر کنه!! :|
الانم منظور این پست محذوفم این بود که اطرافیان رو ببینیم و اگر میتونیم کمک کنیم.
هیچوقت اعتقاد نداشتم کسی به خاطر دیگری از آرامش خاطر خودش بگذره(هرچند خودم گاهی این کار رو میکنم اما انتظاری از این بابت ندارم و خودم رو هم اکثرا نکوهش میکنم!)
ولی از نزدیکان درجه ی یک که دیگه نباید غافل شد.
به نظرم یه مرز باریکی بین توقع معقول و طلبکاری هست و بین بی خیالی و آرامش محوری. که باید بهش توجه کرد.. هرچند همیشه ایده آلش اینه که از هیچکس توقعی نداشته باشی و فکر کنی تنها ترین تنهای عالمی و از اونطرف نذاری کسی تنها بمونه!
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۱ نجمه خانم
ببخشید که خیلی حرف میزنم
پاسخ:
عه وا! این چه حرفیه؟ وب و کامنت برای حرف زدنه دیگه!
:)
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۶:۳۲ روشــنا ...
تا ی حدی ک ارتباط محبت امیز برقرار باشه رو قبول دارم ولی خب اینم ک رو بندازم و جواب رد بدن ب شدت ناخوشاینده برام:/
اینکه میتونید این بی توجهی ها رو ب چشم لطف خاصه خدا ببینید خیلی خوبه و جدا خوش ب سعادتتون:)
ممنون بابت احترامتون به مخاطب:)
پاسخ:
دقیقا. جواب رد شنیدن خیلی سخته.  و برای هیچکس خوشایند نیست.
بهتره آدم از کسی طلب نکنه.
خب این ماجراها برای من سر دراز داره. شما تازه اومدین به وبم وگرنه دوستان دیگه میدونن که من در روزهای اوووووج نیازم چنان تنها موندم که اینها در برابرش هیچه هیچه!
قربونت این حداقلیه که برای لطف شما دوستان میتونم انجام بدم.. :*
۲۳ تیر ۹۵ ، ۲۳:۰۹ مهراد فروتن
حال پسرک خوبه؟
پاسخ:
الحمدلله.
ممنون از احوال پرسی :)
یاد دیالوگ امروز پسرک افتادم.
پست کردم :)