ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3496.

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۱ ب.ظ

فکر میکنم پسرک با من راحت نیست.

احساس میکنم من یک مادرم،

در همه ی احوالاتی که با پسرک بازی میکنم هم مادرشم،

هیچوقت خودمو تا سن او پایین نیووردم،

همیشه او رو تا سن خودم آوردم که متوجه باشه و مثلا عاقلانه رفتار کنه..

میترسم.

راستش از این دوری و احتمال صحت این تصور خیلی می ترسم..




+مستر مخالفه و میگه تو به اندازه ی کافی مادر شیطون و شادی هستی!

اما این باعث نشد که من از این تصورم دست بردارم و خیالم راحت بشه.   :(

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۴
لوسی می

نظرات  (۸)

خب سعی کن بیشتر باهاش همراهی کنی
من چند روزه دارم تلاش می کنم کمتر به بچه ها سخت بگیرم تا جایی که کاری بهشون اسیب نمیرسه کاری به کارشون نداشته باشم خیلییییییی سخته اما دارم تلاشم رو می کنم دعا کن برام بتونم رفتارهام رو درست کنم.

پاسخ:
من کلا این مدلی هستم واقعا. سخت نگیر!
واقعا هیچوقت جز در مواقع اضطراری بهشون نه نمیگم. خیلی وقتها خیلی ها هم شاکی میشن که چرا سخت نمیگیری و هرچی میگن قبول میکنی. همیشه قبل از نه گفتن فکر میکنم اگر این کار رو انجام بده ته تهش چی میشه! اگر نتیجه ش چیزی تو مایه های شلوغی خونه و شلخته بازی و کثیف کاری و حتی شکستنِ وسایل معمولی باشه قبول میکنم انجامش بدن. ولی خب احساس میکنم بازم رفتارم و محبتم و دوستیهام مادرانه ست! آزادی های پسرک انصافا کم نیست اما خب مدل من مادرانه ست و بر قانونهام پافشاری میکنم!
نمیدونم چرا این حس به سراغم اومده!
به نظرم به مقادیر بیشتری بپر بپر و جیغ کشیدن و شادی کردن نیاز داریم!
۰۵ آذر ۹۵ ، ۰۱:۴۳ بنت شهرآشوب
یه مقدار سخته این پایین اومدن
البته وسواس در تربیت هم ویژگی مادران موفقه
پاسخ:
آره سخته.   :((
۰۵ آذر ۹۵ ، ۰۸:۴۸ مهراد فروتن
نمی تونم نظری بدم 
:)
پاسخ:
:)
پس تو واقعا یه مادر ایده آلی
خدا کنه منم بتونم این مدلی بشم
پاسخ:
نه خب واقعا نیستم!
با تمام این چیزها من واقعا احساس نمیکنم که پسرک به من علاقه ی فرزندانه ای داره!
یا پیشم احساس امنیت میکنه!
نمیدونم چرا!
عیوبم رو اینجا میگم دیگه! من به نظرم آدم سرزنش گری هستم و مادری رسمی! :((

تو هم میتونی.
یه بار پست گذاشته بودم که هربار میخوام به پسرک بگم نکن، باید به این فکر کنم که اگر بچه ی بقیه هم بود، به مادرش نمیگفتم ولش کن بچه ست؟!
تقریبا از اون موقع حسابی حواسم هست! هربار میخوام بگم نکن، فکر میکنم اگه بچه ی مردم باشه و مادرش بگه نکن به مادرش چی میگم!
۰۵ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۲ ملکه بانو
فکر کنم زیادی ایده آلیستی و خیلی به خودت سخت می گیری
پاسخ:
آره گاهی خودمم اینطور فکر میکنم.
و البته نمیدونم درمانش چیه.  :(
۰۵ آذر ۹۵ ، ۲۳:۲۴ نجمه خانم
اللهم الرزقنا
پاسخ:
نفهمیدم چی رو میخوای که روزیت بشه؟!
۰۶ آذر ۹۵ ، ۰۷:۴۸ مامان محمدمهدی
خب تو همیشه باید یه مادر باشی برای بچه ها حتی تو اوج بازی
منم خیلی بازی و شیطنت با بچه ها میکنم اما همیشه مامانشونم واین طبیعیه.نفهمیدم اونجایی رو که گفتی تا سن خودت آوردی پسرک رو؟
و آخر اینکه بنظرم بهتره پسر جماعت با پدرش راحت باشه تا مادرش.یعنی الان باید جناب مستران این دغدغه رو داشته باشن که پسراشون باهاشون راحت هستن یا نیستن، که خب خداروشکر از بس ریلکسن عمرن همچین دغذغه هایی اصلا خطور کنه به ذهنشون
پاسخ:
نمیدونم! گاهی فکر میکنم همراه خوبی نیستم. یعنی پسرک که به کثیف کاری مشغول میشه خوبه منم همراه بشم! یا منم رو دیوار نقاشی بکشم! ها؟! اینا خوب نیست؟
اینطوری احساس راحتی بیشتری با ما نمیکنن؟!
اینکه میگم تا سن خودم آوردم یعنی همیشه نکاتی که برام مهمه رو گوشزد میکنم در حالی که اصلا نباید این نکات برای او هم مهم باشه!
آرههههههههه این جمله ی آخر رو که واقعا درست میگی.. هعی!
۰۶ آذر ۹۵ ، ۱۱:۱۳ ملکه بانو
بی خیالی
درمانش بی خیالیه و فکر کردن به خیل کارهای خوب و مثبتیه که می کنی
پاسخ:
آره.. ممنونم.