ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3812.

دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۲۹ ب.ظ

یه گوشه از پذیراییمون رو به کنجِ دنجِ مطالعه تبدیل کردم.

و بی نهااااایت راضی ام!



+همونطور که قبلا گفته بودم اصلا اعتقادی به بوفه و ویترین ندارم

برای همین کتابخونه مون رو تو گوشه ی قناسِ پذیرایی گذاشته بودیم(البته تو اتاقها هم جا نمیشد)

حالا همون گوشه رو با یه صندلی(که خیلی دوست دارم صندلی راک به جاش بذارم)

و یه قالیچه و چند تا گلدون و یه آباژور به کنج دنجِ مطالعه تبدیل کردم.

احساس میکنم خونه مون سه خوابه شده و پذیرایی مون ده متر بزرگتر! :)))

+امروز نیمی از کف خونه رو تمیز کردم و این کنج دنج رو ساختم.

#قدم_به_قدم_با_خانه_تکانی_لوسی_می! :دی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۲۳
لوسی می

نظرات  (۶)

چه عاااااااااااااااااااالی
صندلی راک چیه؟ از اینا که تاب می خوره:)
عکس گوشه دنجتم بزار:)
پاسخ:
:)) عکسشو بذارم میگین نگا این دختر دلش به چه چیزایی خوشه! :)))
آره از اینایی که گهواره ای هستن.
البته آرمان من بیشتر از این صندلی بود ولی خب قیمت اون آرمانم زیادی زیاد میشد! :))
۲۴ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۱۸ بنت شهرآشوب
این هم یکی از آرزوهای منه و برنامه ام در آینده ان شالله
پاسخ:
ان شالله به زودیِ زود:)
دلا راست میگه عکسشو بذار
چقدررررررر خوب
من خیلی دلم میخواد یه تغییراتی بدم ولی با این بچه ها همه چی محاله
پاسخ:
میگم که اصلا چیز خاصی نیست!
اما خب ما همیشه تلاش میکردیم قناسیِ خونه مون رو بپوشونیم حالا ازش استفاده ی بهینه کردیم.
برای همینه که ذوق کردم! :))
نه بابا سخت نگیر! بچه ها چه کار به تغییراتت دارن؟
دوروز باهاش درگیرن بعدش عادت میکنن.
من قبلا گلدون ها رو پشت همین کتابخونه گذاشته بودم چون گل پسر همه ش میرفت خاک ها رو میریخت!
مثلا میخواستم نریزه! مدام هم اون پشت بود!:|
الان که آوردم بیرون براش طبیعی تره انگار و دنبال فرصت برای شیطنت نمیگرده!
البته اگه چشم نزنم و امروز نره همه ی خاک ها رو بپاشه! :))
عالیه
منم خیلی دوست دارم همچین جایی داشته باشم
عکسشو بذار حتما

پاسخ:
فکر کنم یه تصور رویایی از این تیکه ایجادکردم! یه صندلیه و یه آباژور فقط! :))
باشه حتما عکس میذارم.
تکمیلش کنم. :)
۲۶ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۰۵ مامان محمدمهدی
نهایت خلاقیت:)
پاسخ:
ههههه! نه بابا خلاقانه نیست! :))
نه بابا من واسه بچه هام هیچی عادی نمیشه..
دخترم که همش خاک گلدون میخوره
تازه خونه ما شبیه مسجد شده از بس همه چیو جمع کردم با اینحال یا از کابینتا میکشن بالا یا میرن رو تاج مبل راه میرن یا دارن پشتی ها رو مینذارن وباهاش خونه درست می کنن یا از تو کتابخونه کتاب میارن بیرون و پاره می کنن /: اگه قرار بود عادی بشه بعد از یک سال ونیم عادی نمی شد؟
پاسخ:
خب اینها که همیشه هست و به نظرم طبیعیه.
منم از وقتی گل رو از پشت کتابخونه آوردم بیرون همچنان شیطنت های گل پسر ادامه داره! اما خب من بی خیالم راستش!
فقط برای گل شاکی میشم چون خاکها روکه میریزه گل خشک میشه زود.
الانم که آوردم بیرون پسرک خیلی خوب همکاری میکنه هی به گل پسر میگه که نهههه نباید دست بزنیم!
و گل پسر هم که فعلا از پسرک حرف شنوی داره! ولی وقتی پشت کتابخونه بود یواشکی میرفت خاکها رو میریخت!
انگار که بازیه! :|
گوش شیطون کر و چشمش کور!