4176.
چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۵:۲۶ ب.ظ
تولد برادرمه،
به خاطر عشق مفرطی که به بایرن مونیخ داره کیک بایرنی براش سفارش دادم!
صبح برای رفتن به دانشگاه بچه ها رو بردم خونه مامانم،
و به پسرک گفتم یه وقت به دایی نگی که تولدشه. این یه رازه.
تو راه برگشت به خونه، بهش میگم آفرین پسرم که رازمونو به دایی نگفتی.
با افتخار گفت: آره من که رازمونو نمیگم، فقط بهش گفتم ما برات یه شیرینی سفارش دادیم.
بعد دایی گفت: مگه عید منه*؟
منم گفتم: نه!
دایی گفت: پس چی؟
منم بهش گفتم این یه رازه نمیتونم بگم! راز مامان و بابامه ببخش که نمیتونم بهت بگم!
:))+بهت افتخار میکنم پسرکم!
* این اصطلاح خود پسرکه! وقتی برای کسی هدیه می بریم مثلا روز مادر و روز پدر و اینها میگه عید فلانیه!
یه بارم اصرار داشت یه کتاب از کتابهای خودشو به داداشم هدیه بده، بعد که هدیه رو براش برد گفت دایی عید شماست برات عیدی آوردم!
داداشمم از روی همون اصطلاح باهاش اینطوری صحبت کرده!
البته اینها نقل قول پسرکه معلوم نیست اصل ماجرا چی بوده! :))
چیزی که مهمه اینه که قرار بود داداشمو سورپرایز کنیم که الانم داریم همین کار رو میکنیم! چیزی لو نرفته که! :)
۹۶/۰۶/۲۲