ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

امروز ‎نویسی

سه شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، ۰۸:۴۲ ب.ظ

یادتونه هر دو تا مقاله‎م رد شده بود؟

منم هر دو تا رو یکی کردم که وزین تر بشه و تصمیم گرفتم برای یه نشریه ی دیگه بفرستم.

اونهایی که تا حالا برای نشریات مقاله فرستادن میدونن که هر نشریه به طرز اسفناکی یک فرمت خاص داره،

که شما باید و باید مقاله تون رو طبق اون فرمت ارسال کنید وگرنه اصلا بررسی نمیکنند!

و بیراه نگفتم اگر بگم هر تبدیل فرمتی برای یک مقاله ی مثلا بیست صفحه ای حدود یک روز کامل زمان می بره!

نمیدونم این چه کار بیخودیه آخه!

نمیشه اول بررسی کنن اگر تایید اولیه انجام شد برای تایید کلی و نهایی فرمتشون رو ارائه بدن؟ :(

حالا از اینها که بگذریم این نشریه علاوه بر فرمتشون از من تعهد اخلاقی به همراه امضای تمامی نویسندگان و درصد مشارکت هر نفر رو هم طلب میکنه!

اصلا نمی فهمم این چه بازی ایه که این نشریات در آوردن! اصلا چه معنی داره این کارا؟

یه نشریه دیگه بود گفته بود فقط و فقط شخصِ استاد راهنما حق ارسال مقاله رو داره! اگر قراره کسی به غیر از ایشون مقاله رو ارسال کنه، باید نامه کتبی از استاد رو اسکن کنید! این تبصره هم فقط مختص دانشجویان دکتراست!! :|

به خاطر همین پروسه های عجیب و غریب امروز شال و کلاه کردم و گل پسر رو بردم خونه خواهرم و رفتم دانشگاه،

و چشمتون روز بد نبینه که دیدم استاد راهنمای عزیزم راهی دیار غربت شده و حالا حالا ها که هیچ تا سال بعد و سال بعدشم احتمالا نمیاد!!

به ناچار رفتم پیش استاد مشاورم برام امضا کرد، خدا رو شکر خیلی به موقع رسیدم چون داشت میرفت. دو دقیقه دیرتر رسیده بودم ده روز دیگه معطلی داشت!

به استاد گفتم که یک بار ارسال کردم و موضوعاتشون تایید نشده.

گفت دوست داری برام ارسال کنی بخونمش؟ :|

بسیار بسیار خجالت کشیدم که اصلا ایشون رو حساب نکرده بودم و همه ش میرفتم سراغ استاد راهنما. حالا که اون نبود سخاوتمندانه داشت این پیشنهاد رو میداد. ازش ممنون شدم.

حالا امیدوارم رو مقاله م کامنتی نذاره تا سریع بتونم ارسالش کنم.

در راه برگشت دیدم عکس یکی از رفقای قدیمی رو تو دانشگاه  روی یک بنر بزرگ زدن!

رفتم ببینم چه خبره دیدم براش صندلی داغ برگزار کردن! :|

فک کن واقعا! :|

فردا هم صندلی داغشه، خیلی دوست دارم برم اما خب معطل کردن دو سه نفر به خاطر دوست داشتنِ خودم، کار عاقلانه ای نیست. اگر مجرد یا بدون فرزند بودم قطعا میرفتم.

این دوست ما از اونهایی بود که من تحسینش میکردم و میکنم هنوز.. و میدونم فلسفه ی نشاندنش بر روی صندلی داغ موفقیت های تحسین برانگیزش بوده...دیگه نگم از حرفهای دلم.. ای بابا! ای بابا! 

امیدوارم توفیقاتش روز افزون باشه.



+این روزهایی که مستر ماموریت بود و هنوزم هست اختیار خوابیدن عصر بچه ها رو به خودشون دادم و طبیعتاً دوست ندارن ظهرها بخوابن! اینجوریه که شبها ساعت هشت هردوشون در خواب هستند :) 

فکر میکنم این مدل خیلی بهتر از خواب ظهرگاهی باشه :) با اینکه باعث میشه گل پسر صبح هم زود بیدار بشه ولی خیلی راضی ام.. خیلی خیلی.. الحمدلله و المنه :)

_دقت کردید که مدتهاست از نبودن های مستر ننوشتم؟!_


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۲/۱۴
لوسی می

نظرات  (۸)

یه چیز بگم؟!!
میشه به جای شانس آوردم بگیم خدا لطف کرد. فکر کنم بهتر باشه.

ان شاء الله به زودی خبر چاپ مقاله‌ات رو بدی بهمون
پاسخ:
قشنگش اونه ولی راستش دوست ندارم موقعی که اتفاق دلخواهم هم نمیفته فکر کنم خدا لطف نکرد!
تو این موضوعات گاهی خیلی درگیر میشم! و فکر میکنم خواست و نخواستن خدا برای حد بندگی من نیست.
ولی قطعا نگاه توحیدی صحبت شما رو تایید میکنه. اصلاحش میکنم.
ممنون از تذکرت. و ممنون از دعات :)
۱۴ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۲۹ مامان محمدمهدی
٤٠ روز که نمینوشتی اساسا🙂
اصلا من بخاطر همین کارای متعارض با روحیه م هست که کلا قید دکترا خوندنو زدم
خدا صبر و توان مضاعف بده
منم بچه هارو هیچوقت ظهرها نخوابوندم و بهمین علت از٧ شب میفتن و نهایتا ٨ دیگه خواب خوابن
از ساعت ٦ دیگه بازیهاشون درازکشه و افقی ان😂
پاسخ:
آره اون چهل روز که هییچ فکر کنم چند ماهی هست هیچی از ماموریت های مستر نگفتم! نه؟
آره یادمه گفته بودی که این مدلی هستی.
ولی خدایی زیر سه سال بچه هلاک میشه! یعنی بچه های من که هلاک میشدن! و بیشتر از هفت ساعت بیداری رو تحمل نمیکردن اصلا.
البته من خودمم کلافه میشدم و واقعا به بریک میان روز نیاز مبرم داشتم. یادمه وقتهایی که پسرک ظهرها نمیخواست بخوابه چقدر عصبی و کلافه بودم تا شب! نمیتونستم دیگه ذهنم رو ساپورت کنم.
اما الان که دو نفری بازی میکنن خیلی هم خوبه. :)
آره خدایی گاهی فکر میکنم روحیه منم با این کارها نیست! 
البته روحیه من کلا با تنبلی عجین شده! :))
ببخشیدا. چون من یکم رو کلمه شانس حساسم گفتم.
بعدش درسته حرفت ولی همین که لطف خدا با خواسته ما یکی شده فکرکنم یه نعمته دیگه
:*
پاسخ:
چی رو ببخشم؟ خیلی هم ممنونم. رفتم تو فکرش اتفاقا :)
قطعا نگاه توحیدی من مشکلاتی داره. البته تقریبا همه مون مشکلاتی داریم. ولی تذکر واقعا به جایی بود.
ممنونم :)
پی نوشت بعدا نوشته شد یا من ندیدمش؟
پسرای من که خودکار خواب ظهر رو کنار گذاشتن و من هم با این که اوایل خیلی سختم بود ولی کلا زود خوابیدنشون بیشتر به مذاقم خوش میاد

بلههههه کاملا در جریانیم که دیگه هیچی نمی‌گی از ماموریت‌های مستر
پاسخ:
بعدا اضافه شد. وقتی شما کامنت گذاشتی تعجب کردم که پست رو منتشر کردم. یه چیزای دیگه هم میخواستم بنویسم که دیدم دیگه منتشر شده گفتم بذار بعدا. خیلی هم تغییرش بدم خوب نیست :دی

آره خدایی خواب شبِ زودهنگام خیلی خوبه :)
منم قبلا اصلا کششش رو نداشتم. الان اوضاع خیلی بهتره الحمدلله.

:)
راستش من اومده بودم برای پست قبلیت پیام بدم دیدم پست جدید گذاشتی. اتفاقا تعجب کردم کی پست گذاشتی من ندیدم D:
پاسخ:
عه!! :))
عجب تصادفی :دی
ببخشید من یه مدت نخوندم شما رو نمی دونم الان در چه مرحله ای هستی و داری چیکار می کنی!

دکتری چی شد؟
مقاله برای چی؟
بچه هات سه تا نشدن؟ :))
مستر هنوز میره ماموریت مگه؟
پاسخ:
مگه از کی نمیخونی منو؟ بودی که! :))
دکترای پارسال که چیزی که میخواستم قبول نشدم و امسال تازه شرکت کردم.
مقاله ها رو یه دور فرستادم رد شدن دوباره دارم میفرستم.
بچه ها هنوز دو تا هستند.
و مستر هم هنوز ماموریته :))
۱۵ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۰۸ مــحــدثــه ...
آره من دقت کردم. بی‌قراریات در نبود مستر کم‌تر شده یا دیگه به روی ما نمیاری؟ من می‌گم بنویس، مخصوصا اگر نوشتن در نبودن مستر آرومت می‌کنه.
پاسخ:
بی قراری ها خیلی کم شده واقعا.
و صد البته لطف خداست :)
ولی امروزبرام جالب بود که دیگه نمیگم مستر رفت و مستر اومد!
ما مدل های مختلف خوابیدن رو انتخاب کردیم و بدترین نوعش قبلا بود که هردو ظهر میخوابیدیم، و شبها هم بی نهایت دیر میخوابیدیم
و بهترین نوعش هم الانه که من بعد از خونه رسیدن کمی میخوابم، ولی دردونه نه، و هردو شب زود می خوابیم:)) گرچه دردسرهایی هم داره، ولی باز قابل تحمله

اتفاقا اخیرا بهش فکر کرده بودم که دیگه از نبودن های مسترت حرف نمیزنی و این اگه به معنی پذیرش شرایط باشه خیلی خوبه، گرچه وقتی یه چیزی مخل آسایش آدمه هست و با پذیرش شرایط فقط کمی به خودت جهت آرامش روان کمک میکنی، ولی به طور کامل نمیتونی اثراتش رو از بین ببری
پاسخ:
آره زود خوابیدن در شب خیلی خیلی خوبه برای بچه ها و بزرگترها.

آره واقعا با شرایط کنار اومدم. فکر میکنم علت اصلیش هم بزرگ شدن بچه هاست. در دوران قبل نبود مستر و وجود همزمان بچه ها تو خونه واقعا تاب و توان و انرژی رو از من میگرفت. اما الان اوضاع خیلی بهتره و با هم بازی میکنن، صبح پسرک نیست، میتونم با هردوشون بدون مشکل بیرون برم، در حالی که قبل از این همه چیز به یک اسارت شبیه بود... اسارت در غربت..