وبلاگها و آدمها
تو این فضای مجازی شخصیت آدمها برامون مثل یک پازله،
که با هر جملهشون، هر کنایه و صراحتشون، هر پستشون و هر تعاملی که بینمون صورت میگیره مبنایی رو شکل میدیم و بر اون مبنا این پازل رو خودمون تصویرسازی میکنیم و خودمون میچینیم.
بر مبنای "برداشت شخصیمون" از او و رفتارش.
که همین برداشت شخصی محتملاً مبتلا به لحنخوانی و تصوراتِ ناشی از عناصر زبرزنجیری و فرهنگیه.
و در شرایطی که اون شخص از چیدمان ما کاملاً غافله، ما همهچیز رو شخصاً شناسایی میکنیم.
از شخصیت خود فرد، از شخصیت اطرافیانش، شغلش، درآمدش، همکارانش و حتی رفاه زندگیش.
بعد وقتی که فکر کردیم که پازل کامل شده بهش نگاه میکنیم و باورش میکنیم،
تکههایی که کم هستند رو مطابق با بقیه شکلی که کامل کردیم حدس میزنیم، و انتظاراتمون از اون شخص رو شکل میدیم.
انتظار داریم تمام اون پازل یک دست باشه و شکل نهایی چیزی دربیاد که مطابق تصور و دلخواه ماست.
اما یک روزی ناگهان و بر حسب اتفاق، گوشهی دیگری از بخش ناتمام این پازل برامون آشکار میشه که متفاوت با مبنای اولیه ما است،
گاهی اونقدر محو پازلمون هستیم که این جزء رو نادیده میگیریم،
و گاهی هم اون تفاوت اونقدر آشکاره که همهی پازل با هم در ذهن ما خراب میشه،
و بدون اینکه خودمون رو از بابت شخصیتسازی ناروامون مقصر بدونیم،
حس بدی از شخصیت طرف بهمون دست میده که همه گذشته رو خراب میکنه.
و دوباره ساختنش کار سختیه.
این بار همهی اون جملهها، کنایهها و صراحتها، پستها و تعاملها از منظر جدید بررسی میشه و دوباره این سیکل با بیس جدید طی میشه...
متاسفانه تو فضای مجازی آدمهای ساخته و پرداختهی ذهن ما خیلی خیلی تکبعدی و صفر و یکیاند..
+اینها اونجایی خیلی مهم میشه که همه تصورات ناقصمون رو اونقدر باور کنیم که خیلی راحت در مقام قاضی بشینیم و خودمون رو محور تعیین شخصیت آدمها و برچسب زدن به اونها کنیم... بدتر اینکه گاهی او رو آرمانی ببینیم، گاهی او رو سخیف و متکبر ببینیم، او رو نمایندهی تامالاختیار یک طیف ببینیم و حرکات و سکناتش رو به گروهی وابسته کنیم، یا حتی بهش حسودی کنیم، او رو تخطئه کنیم، عقدهها و خشممون رو نثار طرف کنیم، بلاک کنیم و ...