ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

استدعا می‌کنم رعایت کنید!

جمعه, ۲۸ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۲ ب.ظ

ما فدائیانِ ه کسره!

اصلا نفهمیدیم از کجا شروع شد. آن‌قدر تدریجی بود که یکهو به خودمان آمدیم و دیدیم که داریم «پیام‌هایه تبریکه ساله نو» را جواب می‌دهیم. این لعنتی‌ها کارشان را خوب بلد بودند؛ قبل از اینکه ما بتوانیم حرکتی بکنیم، شبیخون می‌زدند و همه جا را تسخیر می‌کردند.

آنها جنگ روانی را هم بلد بودند. آدم‌هایی که دوستشان داشتیم را می‌بردند سمت خودشان تا از آنها برای ضربه زدن به ما استفاده کنند؛ و اینگونه ما ارتباطمان با صمیمی‌ترین دوستان‌مان قطع شد چون نمیتوانستیم به پیامِ «دله من خیلی برات تنگ شدِ» جواب محبت‌آمیز بدهیم.

اول فکر کردیم در حد چَت و پیامک و کپشن اینستاگرام است، اما یک روز صبح از خواب بیدار ‌شدیم و ‌دیدیم که در سطح شهر یک بیلبورد زده‌اند به چه بزرگی و رویش نوشته‌اند «عیدِ و جایزه‌هاش»؛ و این یک اعلان جنگ رسمی بود. آنها به زیرنویس‌های تلویزیون، مقالات، سایت‌های معتبر و خبرگزاری‌های رسمی هم نفوذ کردند. ما همچنان خوشبینانه فکر میکردیم عرصه‌ی کتاب و کتاب‌خوانی همچنان از دسترس آنها خارج است، اما کور خوانده بودیم؛ آنها کتاب هم چاپ کردند و اسمش را گذاشتند «رده پاهایه ما» و این یعنی ما کارمان تمام بود.

حالا هم ما خودمان را آماده کرده‌ایم که همین روزها دیوان حافظ را که باز می‌کنیم، با مصرع «شرابه تلخ می‌خواهم کِ مردافکن بود زورش» مواجه شویم.‌‌‌

‌‌

من سال‌ها در جبهه‌ی #هکسره جنگیده‌ام دوستان؛ اما کم‌کم دارم سلامت روانم را از دست می‌دهم. دیگر وقت آن است که انصراف بدهم و عرصه را به شما بسپارم. راستش را بخواهید بیشتر از اینکه خسته باشم یا ناامید، می‌ترسم. میترسم از اینکه مبارزه کنیم و پیروز شویم و در انتهای جنگ، یکی از هم‌رزمانمان عکسی منتشر کند و زیرش بنویسد «جشنه موفقیته ما بعد از یِ جنگه سخت».


+ از آرزو درزی

موافقین ۲۶ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۲۸
لوسی می