ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3168.

چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۴۳ ب.ظ

وقتی پدرشوهر متوجه میشه که ما عازم دیار ییلاقی هستیم

و با مستر تماس میگیره که بگههههه

خانمتو نیار خونه ما!!!



+الحمدلله..

+برای شرکت در مراسم چهلم این شهید میریم..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۲۰
لوسی می

نظرات  (۴)

۲۶ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۶ تنها دلشکسته
خداییش اینجور مواقع شوهرت طرف تو را میگیره یا پدرشو؟!
پاسخ:
قطعا بابت این جمله به پدرش حق نمیده. یه بار دیگه هم باباش این حرف رو برای خونه ی همینجاشون که همسایه ی ما بودند، زده بود که خانمت نیاد خونه مون، که باعث شد ما خونه بخریم و البته اون قضیه هم با صحبت مستر با پدرش منتفی شد و من میرفتم خونه شون. اما بعد از اون جمله ی باباش همین که مستر سریع نکته رو گرفت و پاشد دنبال خونه گشت که ما رو از همسایگی اونها ببره نشون میده که به باباش حق نمیداد و همین برای من کافیه که فهمید اونجا موندن ما همه ش ضرره. همون باعث شد ما خونه بخریم وگرنه اصلا فکرشم نمیکردیم که بتونیم یه خونه بگیریم.
تو اصل ماجرایی که برای ما پیش اومد هم به پدرش حق نداد که قهر کنه ولی اوایلش از من خواست که برم براشون توضیح بدم که سوء برداشت نکنند و مشکل پیش نیاد که من نرفتم به دلایلی و مشکله پیش اومد!
نمیدونم حسش دقیقا چی بوده اما میدونم که به من همینقدر حق میداد که دیگه هیچوقت ازم نخواست که کوتاه بیام و بابت رفتارهای من که میرفتم و سلام و علیک هم داشتم همیشه ازم ممنون بود.. اما خب شاید همیشه فکر میکرده که اگر به حرفش گوش کرده بودم اینطوری نمیشد! نمیدونم! چیزی که برام خوبه و مهم اینه که به من اصلا فشار نمیاره که به خاطر باباش کاری رو بکنم که دوست ندارم.
۲۸ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۹ تنها دلشکسته

خواهری خیلی خوش به حالته که همسرت حق را به تو میده و تعصب افراطی رو خاندانش نشون نمیده... قدرشو بدون در حد لالیگا :)))

ما که خیلی ضربه ها از این تعصب افراطی دیدیم... مصداق اینکه حق همیشه با بزرگتراست...

:(((((((((((((((((((((((((((((((

پاسخ:
ببین حق رو به من نمیده اما به من هم فشاری نمیاره و درک میکنه. اینطوری نیست که بگه بابام اشتباه کرد تو درست گفتی.
اصولا از نظر مستر با همه باید تعارف داشت به جز همسر! چه برسه به اینکه پدر و مادر هم باشن!
ولی همین حدش هم خیلی خوبه و به قول شما باید قدر بدونم. الحمدلله.
بعدم من در پس سوتی های خودِ پدر و مادرش به چنین امتیازی دست یافتم! وگرنه مستر ما هم از اول مثل مستر شما بود.
کم کم انقدر سرمون آوردن که مستر فهمید من خیلی گناخ دارم!
موی سپید را فلکم رایگان نداد/ این رشته را به نقد جوانی خریده ام خواهر!

۰۱ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۱۹ تنها دلشکسته

سلام خواهر

این شهیدی که گفتین، از شهدای مدافع حرم است؟!

آخی جوون هم بود؟ خدا به خانواده اش صبر بده ...

راستی از فامیلای شوهر شما بود که مراسمشو رفتین؟

پاسخ:
سلام. نه شهید مرزبانی بود. یعنی تو خدمت سربازی لب مرز شهید شده بود تو درگیری با تروریست های مرزی.
آره خیلی جوون بود حتی فکر کنم بیست رو هم نداشت.
آره از اقوام مستر بودن.  البته اقوام نزدیک نه، اما خب ما خونه شون هم رفته بودیم و میشناختیمشون و داغ بزرگیه اصلا خوب نبود که برای تسلیت نریم.
۰۲ شهریور ۹۵ ، ۰۳:۵۳ تنها دلشکسته

وااااااااااای خدا...

چقدر برا این مرزبان های شهید گریه کردم...نمیدونم ولی خیلی مظلومند...خیلی...

خدا کمک حال مادر و پدرش باشه...

پاسخ:
آره خدایی مظلومن :(
این بنده خدا هم تک پسر بود و شرایط زندگیشون خیلی سخت بود.
همه ش فکر میکنم لااقل تک پسرها رو نباید بفرستن مرز :(