اسم "سنجد" رو به اسم "گل پسر" تغییر میدم! :)
فکر کنم گل پسر منطقی تر از سنجد باشه!
هه!
"پسرکم" و "گل پسرم" خیلی بهترن!
باز اگر اسم بهتری به ذهنم رسید عوضش میکنم! :)
اسم "سنجد" رو به اسم "گل پسر" تغییر میدم! :)
فکر کنم گل پسر منطقی تر از سنجد باشه!
هه!
"پسرکم" و "گل پسرم" خیلی بهترن!
باز اگر اسم بهتری به ذهنم رسید عوضش میکنم! :)
همین الان
سنجد موفق شد
هدفی رو که چند سانتی متر
ازش دور بود با تلاش فراوان
به دست بیاره..
+این موفقیت بزرگ رو بهت تبریک میگم گل پسرم :)
+الانم با پسرک دارن جشن موفقیت برگزار میکنن! :))
و پسرکی که این روزها
هیچ محدودیتی بابت کوتاهی قدش احساس نمیکنه!!
+هرچیزی که بخواد برداره
میره صندلی سنگیـــــــــــــــــــــن آشپزخونه رو میاره
میره بالاش برمیداره!
:|
این روزها
هیچ چیز
به اندازه ی نگاه پر از محبت بچه ها به همدیگه
منو لبریز از عشق و امید نمیکنه..
+اینکه پسرک صبورانه اسباب بازی سنجد رو براش نگه میداره تا ازش بگیره،
اینکه وقتی گریه میکنه سریع میاد تا گریه ش رو آروم کنه،
اینکه وقتی تو بغل من نق نق میکنه میگه آخه چرا اذیتش میکنی؟
اینکه چپ و راست میگه این پسر منه!
اینکه هی میاد بهش میگه: الهی قربونت برم من!
اینکه وقتی سنجد میخنده پسرک سریع با مهربونی میخنده و میگه: الهی بگردم!
+خدایا پشت دو پسرم رو به هم محکم کن..
و اونها رو همراه هم قرار بده
که تو رو بسیار عبادت و تسبیح کنند
که فقط تو بر همه چیز توانایی.
مدتیه که صدای پسرکم نمیاد!
بلند میگم: پسرک من چه کار میکنه؟!
جواب میده:
تو دفترش کشیده/ نقاشی قشنگی!!
:))
+عزیزممممم :*
داشت نقاشی می کشید. از طرز جواب دادنش واقعا لذت بردم :)
+بیتی از کتابش:
خواهرجونِ می می نی/ با چند مداد رنگی/ تو دفترش کشیده/ نقاشی قشنگی :)
تو این نت، به سادگی
از هر کسی یه تصوری در ذهنمون ایجاد می کنیم
و بعد تصوراتمون رو باور می کنیم
و برای اون شخص، شخصیت پردازی می کنیم
در حالی که ممکنه تصور ما،
کاملا با شخصیت واقعیش متفاوت باشه
و بعد اگر یه جایی یه حرفی یا رفتاری متضاد با شخصیت ذهنیمون از اون شخص ببینیم
بدون اینکه بپذیریم شخصیت سازیمون اشتباه بوده
احساس نامطلوبی از اون شخص بهمون دست میده..
به همین سادگی!
من اگر در جای خود بمانم،
این خلق به چه آزمایش شوند؟!
+امام حسین(علیه السلام)
+از کتاب آه.
یهو دلم خواست به یاد گذشته
موسیقی های بی کلام بیژن مرتضوی رو گوش بدم!!
:|
ظهر کمرم درد گرفته بود
کمی آه و ناله کردم
پسرک کاملا بی تفاوت و به صورت کاملا سوالی می پرسه:
"داری می میری؟!"
:|
احساس میکنم که تنها راه برای سر کردن زندگی
این است که حواس خود را پرت کنید،
و شما میتوانید از میلیون ها روش این کار را انجام دهید
از روشن کردن تلویزیون
و دیدن اینکه چه کسی بازی بی معنی فوتبال را می برد گرفته
تا رفتن به سینما
و یا گوش دادن به موسیقی.
اینها ترفندهایی است که من
و بسیاری دیگر از آدمها
از آن استفاده می کنیم.
+وودی آلن.
+شما چطوری حواس خودتون رو پرت میکنید؟!
یه سری خاطرات هستند
که وقتی یادم میاد
کل وجودم درگیر میشه!
و بعد از یه مدتی
حتی اگر از ذهنم بره و دیگه بهش فکر نکنم
وجودم هنوز درگیر اون خاطره ست!!
+ینی خاطره هه یه حسی به آدم میده
که تک تک سلولهاتو مستقل از ذهنت،
درگیر میکنه،
در حدی که بعد از یه مدتی من یادم میره چی شد که سلولهام اینطوری شدن
بعد کلی فکر میکنم که یادم میاد که آها! به اون ماجرا فکر کردم اینطوری شدم!
+شما هم اینطوری هستین؟