راستش فکر میکنم تا مدتها حرفی برای گفتن ندارم!
:|
این مدت اتفاقات زیادی افتاده
گفتنی و نگفتنی!
امروز رفتم استاد رو غافلگیر کردم!
تا منتظر استاد جماعت بمونی هیچی عوض نمیشه!
این دفعه دلتنگی و بی قراری من برای مأموریتهای مستر،
به طرز عجیبی به خشششم تبدیل شد!
خشم!
با حالی عمیقا زار و نزار رفتم دانشگاه
و هیجان انگیز ترین اتفاقی که میشد بیفته افتاد:
استاد بالکل قرارش با من رو فراموش کرده بود!
+ در هر اتفاقی جای شکری باقی است. :)
آهاااای سال ۹۵
لطفا هرچه زودتر تموم شو
و برو برای همیشهههه..
+چقدر مسخره! :/
میدونم خودم! :/
امروز میرم دانشگاه.
:)
+یونی رفتن را دوست دارم! :)
من و جدایی از این آستان؟
خدا نکند!
پسرک رفت که به گل پسر آب بده،
لیوان از دستشون افتاد و شکست!
بدو بدو رفتم که جارو کنم،
گل پسر کوتاه نمیومد و هی دنبالم میومد.
پسرک میگه: گل پسر! گل پسر بیا اینجا!
بیا برات کتاب بخونم.
بعد رفت یه کتاب آورد
عکسهاشو به گل پسر نشون میده
و درست مثل من:
این چیه؟ ... آآآآآفرین!
این چه کار کرده؟؟! ..... نههه! اینطوری کرده! منو ببین!
اینو ببین! ... وااای چه خوشگله!
+یعنی کم مونده بود برای این مدل همکاری پسرک
(و تلاشش برای پرت کردن حواس گل پسر)غش کنم واقعا!
نمیدونم چرا دوست داری هربار سر این موضوع امتحانم کنی؟!
:|
+الحمدلله علی کل حال.
+خدایا آرامش به قلبم ببار و رضایت. لطفا.
دیروز برای اولین بار برای ناهار ماهی سالمون پختم.
سه مدل درست کردم که ببینیم کدوم جذاب تره.
نمیدونم ماهی سالمون اینقدر خوشمزه ست،
یا اون مدلها اینقدر جذاب بودن!
هر سه مدل خیلی خوشمزه شد.
جاتون خالی.
+یه مدل با گوجه درست کردم تو فر.
+یه مدل با لیمو تو فر و یه مدل هم به صورت سوخاری همیشگیمون.
مستر تاکید داشت فقط سوخاری بپز من سوخاری دوست دارم،
اما من اون دو مدل دیگه رو هم دوست داشتم امتحان کنیم که مستر هم البته خیلی دوست داشت.
امشب مستر به مناسبت دیروز،
برام یه خوکِ عروسکی خرید!
هههه ههه!
خیلی جیگره خدایی،
و مستر هم انصافا سخاوتمندانه خرید!
:دی
+پسرک اسمشو گذاشته کوکو!
و میمون دم دراز خیالی!
+ماجرا خیلی طولانیه حال ندارم توضیح بدم! :|
الان مستر یه متنی برام خوند،
که افراد قدشون رو از پدرشون به ارث می برند،
و وزن و هیکلشون رو از مادرشون!
نمیدونید چقدر با شنیدن این پیام به خوش اندامی بچه هام درآینده امیدوار شدم!
خخخخخ!
+کاش که درست باشه! :))
برعکس همیشه ترس و دلهره آنچنانی ای ندارم!
شاید واقعا این بار قراره اتفاق بیفته
کابوس روزگار کنونی من!