ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
تصمیم گرفتم تا روز اربعین
یک دور ختم قرآن
به حضرت اباعبدالله(ع)
هدیه کنم..


+به این امید که بپذیرند.
+ان شالله که توفیقش رو هم بدن.

+توضیح نوشت: اینطور تصمیماتم رو می نویسم شاید کس دیگه ای هم استفاده کنه
چون خودم خیلی دلم میخواد خلاقیت ها، نذرها و کارهایی که بقیه انجام میدن(تو هر زمینه ای) رو بدونم و منم استفاده کنم.
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۴:۰۱
لوسی می
و سلام بر تو

سلامی که در تمام ایام بودن و نبودنم،

تا آن هنگام که روزگار به پاست،

در گوش دنیا می پیچد...



+علیک منی سلام الله

ابداً ما بقیتُ

و بقی الیلُ و النهار..

+کاش به این سطح معرفت برسیم که سلاممون چنین باشه.

دعا کنیم برای هم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۳:۵۸
لوسی می

و تنها

حسین(ع) بود

و

خدا بود

و

عشق بود...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۳:۵۱
لوسی می

بلند شو عباس!

کنار علقمه،

جلوی چشم این‎ها

جای خوبی برای بغض‎شکستن،

برای دست به کمر گرفتن نیست

برادر!



+

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۰۸:۵۳
لوسی می

و فکر میکنم

آیا عزیزتر از او

کسی هست که آدم

جانش را فدایش کند؟!



+

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۲:۲۸
لوسی می

من نمیدونم پسرک خیلی صبور بود

یا سنجد خیلی سوسوله!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۲:۱۹
لوسی می
وقتی که به تنهایی
بار سنگین نگرانی برای سلامتی بچه ها رو می کشم..



+این دو روزمون کلا تو مطب دکترها گذشت..
الحمدلله نتیجه ی همه ش مطلوب بوده..
+خدا هیچ بچه ای و هیچ احدی رو محتاج دکتر جماعت نکنه..
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۲:۱۶
لوسی می

امروز برای ناهار سالاد الویه درست کردم

مستر که اومد، با سس رو سالاد یه جمله عاشقانه نوشتم و گذاشتم جلوش!

بعد از ذوق کردن و نوش جان کردن

وقتی که ظرفها رو جمع کردم

میگه چقدر امروز مهربون شدی!!


:|



+هرچند که خواست شوخی کنه و تیکه بندازه

اما انصافا دلم واسه هردومون سوخت!

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۰:۴۹
لوسی می

آشپزی راه ورودی به قلب مردان است..




+حاجت رواست هرکه از این راه می رود! هه هه!

+خیلی وقت ندارم که بخوام غذاهای رنگارنگ درست کنم

اما امروز تصمیم گرفتم که گاهی خلاقیتهایی به خرج بدم و یه سری دسر خوشمزه درست کنم.

شما هم همت کنین!

البته اگر همسر شما هم مثل مستر من، اهل ژله جات نباشه کار یه کم سخت میشه!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۵:۵۹
لوسی می

وقتی میخوام بنویسم

هیچکدوم از جملاتم جور نمیشن

اما وقتی قرار نیست چیزی بنویسم

جملات ایده الم تو ذهنم رژه میرن!

چرا آیا؟!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۵
لوسی می
لیوان چای رو برمیدارم و سریع میذارم
میگم: وای که چقدر داغه این چایی!
با نگاه عاقل اندر سفیه بهم میگه:
خب بهش دست نزن!
:|
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۷:۴۰
لوسی می

فکر میکنم که باید مأموریت های مستر رو

به عنوان بخشی از شغلش بپذیرم

و هر روز منتظر بازگشتش نباشم

که اینقدر برام سخت نگذره.

به جز سوار شدن هواپیما

که منو لبریز از نگرانی میکنه

و نمیدونم چطور میشه باهاش کنار اومد

بقیه ی روند شغلیش باید طبیعت زندگیم بشه..

باید..

و راهی جز این نیست...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۷:۰۶
لوسی می
هنوز نفهمیده م که بچه هایی که در خواب عمیق هستند
چطور می فهمن که از آغوش مادر یا از روی پای مادر
پایین گذاشته شده ن؟!


+بچه های من هردو همین مدلن!
کار و زندگی برام نمی مونه!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۶:۲۷
لوسی می

من سالهای سال مُردم

تا این که یک دم زندگی کنم،

تو می توانی یک ذره،

یک مثقال،

مثل من بمیری؟



+با تصرف از قیصر

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۱:۴۹
لوسی می

آقای کشتی‎های نجات،

آقای چراغ‌های هدایت!

کشتی‌ات را برای ما نگه‌دار،

فانوست را بالا بگیر؛

شاید ما هم عاقبت «اهل» بشویم.

شاید برگردیم.


+

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۰
لوسی می