ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۹۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

دو سه بار پسرک رو صدا میزنم

هی میگه الان میام و خبری ازش نمیشه..

میرم تو آشپزخونه و می بینم

گردو ها رو ریخته تو ترازو

و چند وقتی هست که سطل عسل رو وارونه نگه داشته

تا عسلها بریزه تو گردوها...



+به موقع رسیدمممم.

+شانس آوردم که سطل عسل نیمه پر بود و گرانرویش بسیاااار!

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۳
لوسی می

و تویی که اونقدررر بزرگ شدی

که خودت کیک تولدت رو انتخاب میکنی...

:)



+ای ساربان آهسته...لطفا.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۵۶
لوسی می

گاهی اوقات دلم میخواد

مستر بشینه جلوم و بهم بگه:

میخوای یه کم با هم صحبت کنیممممم؟!

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۵۳
لوسی می

محض تنوع تصمیم گرفتم عنوان وب رو عوض کنم.

صرفا جهت تنوع!

:)

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۰۲
لوسی می

هروقت با پسرک بازی های هیجانی انجام میدم

دیگه سطح انرژی و هیجاناتش از کنترلم خارج میشه!


+برعکسه! عوض اینکه انرژیش تخلیه بشه، افزایش پیدا میکنه!

+دیروز با هم حسابی آلیسا بازی کردیم! یادتونه؟

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۵۲
لوسی می

وزن گرفتن بچه ها 

یکی از فرسایشی ترین دغدغه های مادرانه ست...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۴۸
لوسی می

گل پسر رو میخوابونم ومیرم تو اتاق

یهو با صدای گریه ش برمیگردم و می بینم مثل همیشه پسرک بیدارش کرده

 و بعدم نشسته کنارش.

دوباره میذارمش رو پام تا بخوابه.

هنوز خوابش سنگین نشده

که صدایی مثل خالی کردن یه بطری آب میشنوم و

 بلافاصله صدای جا ادویه ای ها

خواب گل پسر خمار رو بیخیال میشم و میذارمش و میرم تو آشپزخونه

می بینم قوری چای ساز رو برداشته

توش رو پر از روغن مایع کرده 

و کل ادویه ها رو هم خالی کرده تو صافی قوری...

:\


+ اینم طرز تهیه ی دم کرده ی ادویه در روغن!

۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۱۹
لوسی می

هر ترفندی به کار می برم

بازم حریف پسرکم نمیشم که با گل پسر کشتی نگیره.

بعد از اینکه تقریبا داد میزنم که ولش کنه

بهش برمیخوره و میره تو اتاق.

میرم تو اتاق میشینم کنارش:

- چه کار کنم که شما متوجه بشی و به داداشی کاری نداشته باشی؟

+ ازم معذرت خواهی کن!

- مگه من چه کار کردم که معذرت خواهی کنم؟

یهو میزنه زیر خنده و میگه ههههههههه اشتباه گفتم کهههه!

بعدم انقدر میخنده و میره تو فاز شوخی کردن

که کل دیالوگ هدفمند تربیتیم رو زیر سوال میبره!

:))

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۷
لوسی می

- مامان آب میاری بریزم تو غذام؟

+من فکر میکنم آبش بسه مامان جون

- نه. فک کن! 

چند لحظه مکث:

-خب.الان فک کردی دیدی بس نیست!


بعدم میاد آب می بره می ریزه تو قابلمه ش!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۱
لوسی می

پسرکم مشغول تهیه ی ماکارونیه.

روغن و آب و نمک و ماکارونی و آویشن ریخته تو قابلمه

 و گذاشته رو گاز مجازیش

و اصرار داره بشینه پیش من و غذاشو هم بزنه.

دلم از تماشای معجونش اساسی به هم می پیچه..

نمی تونم اصلا به محتویاتش نگاااه کنم.

أه! آخه اینم شد بازی؟!

:))

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۵۸
لوسی می

مژده بده، مژده بده!

همایش پسندید مرا :)



+مقاله م به صورت ارایه اکسپت شددددد :)

هوراااااا :)

+میدونم ندید پدید بازیه،

ولی دلچسبه!

قبول کنین!

+مستر میگه شب باید شام بریم بیرون! :دی

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۲۸
لوسی می

این روزها

هربار که در فر رو باز میکنم

با یکی از شاهکارهای پسرک مواجه میشم.

مخلوط آرد و روغن

مخلوط آب و آرد

و یا هر مخلوط دیگه ای 

که تو قالب کیک ریخته 

و امیدوار بوده تو فر به کیک تبدیل بشه...

:))

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۲۳
لوسی می

خرید کردن برای مستر

یکی از دوست داشتنی ترین انواع خرید برای منه..

هرچند که معمولا سلایقمون متفاوته

اما مستر سلیقه منو قبول داره 

و همین خوووووبه.

:)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۱۸
لوسی می

من و مستر و خنده های نابجا

اما دوست داشتنی..

:)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۱۵
لوسی می

وقتی یکی از استراتژیک ترین وسایل زندگی مستر گم میشه...



+واااای که خدا برای کسی نخواد...

:))

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۱۴
لوسی می