خیلی خیلی فیلسوف تر از اونم که زندگیم و مشغله هام ظرفیت و گنجایششو داشته باشه!
+این کاملا جدی بود!
خیلی خیلی فیلسوف تر از اونم که زندگیم و مشغله هام ظرفیت و گنجایششو داشته باشه!
+این کاملا جدی بود!
باورم نمیشه که با این همه کاهلی
و غرق شدن در زندگی
هنوز یه سری از رویاهام ته دلم زنده ان!
هنوز..
امروز فکر میکردم به زندگیم،
به روزهایی که با بچه ها سپری میکنم،
به پنجشنبه هایی که بدو بدو به پایان نامه م برسم،
به روزهایی که مستر ماموریت باشه،
و من و بچه ها تنها باشیم،
به لحظه هایی که مثل برق و باد دارن میگذرن و ما...
و ما عجیب غافلیم..
آقاجان ترسم بروم عالم جان نادیده.
ترسم..
روزهای محرم،
سر دیگهای نذری،
تو هیئت ها،
تو مراسم های روضه
و هرچیزی که به نام اباعبدالله باشه،
مودت و محبت خاصی بین همه ی اهالیِ اون جمع دیده میشه،
انگار خواهرشوهر و جاری و مادرشوهر،
جای خودشون رو به محبینِ آل الله میدن،
کسی دیگری رو آزرده نمیکنه،
و اصلا کسی به آزردگیهاش از دیگران فکر نمیکنه،
کاش تمام روزهای سال
بتونیم با این منش به هم نگاه کنیم،
بتونیم با دعاهای خیرمون در حق هم،
روزهامون رو بگذرونیم،
و همدیگه رو محب اهل بیت ببینیم،
به این نگاه که عشق اباعبدالله در رگ ما میجوشد..
اینطوری روزگارمون بهتر میگذره.
خیلی بهتر.
الگوهای خوبی برای بچه هامون باشیم.
+به نظرم گذشتن از کینه ها،
حتی کینه های خیلی بزرگ،
یا محبت کردنهایی که تو ذات واقعیمون نیست،
یا صداقتها، بزرگواری ها، بزرگمنشی ها و هر کار خوبی،
فقط به این نیت که الگوی خوبی باشیم،
بازم ارزش داره..
والا ارزش داره!
آینده ی بچه هامونو ببینیم!
و در یک کلام:
خودمون رو به خوبی بزنیم!
منِ دیوانه ی من!
+گاهی یهو یه تصمیمی میگیرم
و جوانبش رو یهو میسنجم
یهو عملی میکنم
و بعد می بینم تقریبا هیچی رو نسنجیده بودم!
الحمدلله که این بار به خیر گذشت..
واقعا دوست دارم تو خونه مون یه درخت کریسمس داشته باشیم!
واقعا دلم یک درخت کریسمس میخواااااد!
اگر به ازدواج به عنوان عامل محدودیت ارتباط با جنس مخالف نگاه می کنید،
حتما و حتما در عقایدتون به عنوان یک مسلمان،
بازنگری کنید!
اینهایی که طب سنتی خوندن
و با یه نگاه میگن تو فلان کمبود رو داری یا فلان طبع رو،
یا اونایی که روانشناسن و با یه نگاه یه عالمه چیز ازت می فهمن،
یا اونهایی که چشم برزخی دارن مثلا،
اصلا حس خوبی به آدم نمیدن!
احساس میکنم مواجهه با این آدمها،
یعنی از بین بردن حریم خصوصی خودت!
:|
امروز در اقدامی خودجوش و ناگهانی
برای دومین بار به عنوان نذری شله زرد پختم.
:)
+خدا قبول کنه از همه تون.
تک تکتون رو هم به اسم دعا کردم.
یه دعا هم برای کل وبی ها کردم!
الهی که همه حاجت روا باشین.
روز آخر، مالِ تو شد.
قرار بوده حزنها همه، برسند به تو.
حزنهای دو ماهمشکیتنکردهٔ ابروشکسته،
قرار بوده توی این منزل، لبخند بشوند.
توی این دو ماه، هر سینهای که سوخت، گفتی ممنونیم.
هر یَقِهای که پاره شد،
هر صدایی که گرفت،
هر عمودی که طی شد،
هر پایی که تاول زد،
گفتی ممنونیم.
دو ماه، غمِ شفّاف جمع کردیم برای روز آخر.
خودمان میدانستیم ماجرا به تو ختم میشود.
صبح، میآییم به سلامتی،
که خودت پیراهنهای سیاه را عوض کنی.
این دو ماه فقط سوختیم،
صبح می آییم خودت دست و صورتمان را آب بزنی.
میآییم دیدهبوسی.
برای روز آخر، کی بهتر از تو؟
کی پذیراییاش بهتر از تو؟
کی مهربانتر از تو؟
چه انتخابِ درستی!
کی دستِدلباز تر از تو؟
کوهْرویشانه میآییم امام،
ختمِ به خیرترین منزل!
فردا، کوهْرویشانه میآییم!
چندتا کبوترمان کن که تا محرم سال بعد،
همین جاها بگردیم.
چندتا پرِ کاهِمان کن برویم توی همین هوا چرخ بزنیم..
+از خوندنش سیر نمیشم... التماس دعا.
+امیرحسین معتمد.
تو را نادیدن ما غم نباشد،
که در خیلت به از ما کم نباشد..
من از دستِ تو بر عالم نِهَم روی،
ولیکن چون تو در عالم نباشد..
ولیکن چون تو در عالم نباشد...