خدایی خسته شدم.
امروز هشتمین روز بود که گذشت،
و مستر هنوز برنگشته.
+خونه می مونم یه بدبختی!
میرم خونه بقیه یه بدبختی!
والا دیگه نمیدونم چه کار کنم..
چطوری خودمو از این وضعیت راحت کنم؟
وای کاش میشد مستر شغلشو عوض کنهههه :((
خدایی خسته شدم.
امروز هشتمین روز بود که گذشت،
و مستر هنوز برنگشته.
+خونه می مونم یه بدبختی!
میرم خونه بقیه یه بدبختی!
والا دیگه نمیدونم چه کار کنم..
چطوری خودمو از این وضعیت راحت کنم؟
وای کاش میشد مستر شغلشو عوض کنهههه :((
وقتی استیک نوت* من برای استقبال از مستر،
رو آینه ی دستشویی می مونه و یادمون میره برش داریم!
بعد برادر مستر میره و میخونه ش!
:|
*من از خدا که تو را آفرید، ممنونم.
نهههه!
این روزها واقعا یه چیزیم هست!
:|
+دلم نمیخواد بهت چشم بگم!
دلم نمیخواد هرچی تو میگی همون باشه
دلم یه چیزایی میخواد که در تو نیست!
اه!
حضرت امیر_علیه السلام وسط روز میرفت برای تأمین معاش،
میفرمود من میخواهم سختیِ کارکردن برای تأمین معاشم را خدا ببیند!
+با خوندن این جمله،
غرور و افتخار
جای رنج ناشی از ماموریت های مستر رو در دلم گرفت..
+جناب پناهیان خدا خیرتون بده!
لحظه لحظه ی بودن مستر،
مثل کسب غنیمت بعد از سالها جنگ و قحطیه!
دوست دارم با تمام سلولهام این آرامش رو جذب کنم،
ما هر هفته سه روز وقت داریم از نعمات بهره برداری کنیم
و در انبار دلمان عشق ذخیره سازی کنیم
که تا چهار روزِ بعد از این آرامش،
آگاهانه درگیر جنگ و قحطیِ مجدد خواهیم شد!!
+یاد خواب عزیز مصر افتادم!
هفت گاو چاق و هفت گاو لاغری که همه شون رو خوردند،
تعبیرهفتگیِ ایام زندگی ماست!
حلقه ی در که صدا کرد دل از جا بجهد،
بشکنی پا!
چه نشستی؟!
نکند او باشد!
+از شهریار عزیز.
از دلتنگیت کجا فرار کنم؟
کجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم؟
کجا بایستم که راه رفتنت را ببینم؟
کجا بخوابم که صدای نفسهات بیاید؟
کجا بچرخم که در آغوش تو پیدا شوم؟
کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی؟
کجایی؟؟!
کجایی که هیچ چیز قشنگ تر از تماشای تو نیست.
کجا بمیرم که با بوسه های تو چشم باز کنم؟
کجایی؟؟!
+آی..آی..آی..آآآآآی مستر!
+متن از عباس معروفی(از سری پستهای منهدم شده ام در سونامی بلاگفا!)
در روزهای مهمی اینو برای مستر نوشته بودم و عجیب با حس و حال این روزهام عجینه.
یاد باد آن روزگاران..(هفتم آذر نود و سه)
ماموریت!
در نگاه مستر..
+تو یار من و جان من و همه تمنای منی...
نبینم غمتو..
گردش سال فقط یک شب یلدا دارد،
من بدون تو هزااااااران شب یلدا داشتم*!
:(
*دارم.
+هعی!
آسمان غرق تماشاست،
بیا تا برویم..
+بی ربط نوشت: کاش کربلا هم منتظر ما بود..
سال نو مبارک!
امسال ما با ماموریت مستر شروع شد!
و چه ماموریتی!
بنده برای بدرقه ی مستر عزیزم خواب موندم،
اونم اصراری به بیدار کردنم نداشت و رفت!
:(
+امیدوارم اولین و آخرین باری باشه که این اتفاق افتاد.
بامدادان مستر رفت.
هعی.
+غر نزن! عه! :|
+زن باید ضرورتهای مرد را درک کند و بر او فشارِ روحی و اخلاقی وارد نسازد. کاری نکند که او در امر زندگی مستأصل شود(...) باید او را به ایستادگی و مقاومت در میادین زندگی تشویق کند و اگر چنانچه کار او مستلزم این است که مثلاً نمیتواند یک مقداری به وضع خانواده رسیدگی کند، این را مرتّب به رخ او نکشد! (رهبری،خطبهی عقد 10 اردیبهشت 1375)
+بله چشم!
به نظرم دلم بند چیزیه که نباید باشه.
یا کلا نگاهم به زندگی باید تغییر کنه.
خسته شدم!
والا از خسته شدن هم خسته شدم!
أه!
+خدایا شکرت!
انزال سکینه1 لطفا!
1.هو الَذی أنزَلَ السَّکینَةَ فی قُلوبِ المُومِنینَ لِیَزدادوا إیمانًا مَعَ إیمانِهِم(4فتح)
او کسی است که آرامش را بر قلوب مومنان نازل میکند تا بر ایمانشان افزوده شود.
+حالا مثلا منم از مومنان باشم! مثلا!