ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۲۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

بسمه تعالی

در راستای ماجراهای پیش آمده برای شخصِ خودم،

تدبیر را در این دیدم که هیچ کس رو به صورت عمومی و یا خصوصی دنبال نکنم.

از حالا تمام دنبال شوندگانم رو به صورت خاموش دنبال خواهم کرد.

هیچ وقت قید و بندی در دنبال کردن وبها نداشتم،

اما با این کار قید و بند سایرین رو هم از بین خواهم برد.

و نکته ی دوم اینکه مدتی است که فرکانس کامنت گذاریم پایین اومده.

و از این بابت پوزش می طلبم.

اما قطعا هیچ پست "عمومی" ای از پستهای دوستانم رو از دست نخواهم داد. 

به رمز بازی علاقه ای ندارم و بدتر از اون اینه که بخوام برای پست رمزگذاری شده درخواست رمز هم بکنم! :/ 

اگر دوست داشتین بخونم زحمت بکشین رمز رو برام بذارین!

شاید توقع زیادی به حساب بیاد اما فکر نکنم این کار برای دوستانم کار سختی باشه. :)


+لطفا پس از مطالعه ی این پست یه ردپایی از خودتون بذارین متوجه بشم دوستان گرامی پستم رو خوندن. 

کلی عشق و لاو نثار دلهای همه تون. ^_^

۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۴۷
لوسی می

عجیبه. واقعا عجیبه.

روزهایی که مستر ماموریته زندگی من و بچه ها رو یک نظم عجیبی پیش میره!

ما تقریبا به همه کارهامون می رسیم!

تفریح و زیارت و بازی و قصه و حتی نظم زندگی و خونه و خواب و ناهار و شام به یه کیفیت خارق العاده میرسه!

رفتم تو کار موشکافی! آخه مستر اصلا آدم بی نظمی نیست.

اصلا.

پس چرا وقتی هست کل زندگیمون بدو بدو میشه و از آخر هم به هیچی نمی رسیم؟!

چرا آیا واقعا؟ :/

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۵۸
لوسی می

برام از عرفات گفت،

از گرمای حدود ۶۰ درجه که می گفت حتی حال دعا کردن براشون نذاشته بود و همه حواسشون به سایرین بوده که حالشون بد نشه،

از منا گفت، از خوابیدن های کتابی و چسبیده به هم در فضایی کوچکتر از قبر،

از رمی جمرات گفت، از پیرزنی که تو اون آفتاب داغ و شن های سوزان و ازدحام جمعیت کفشش رو از دست داده و در به در دنبال پلاستیکی می گشته که لااقل پاها رو از زخمی شدن نجات بده و بقیه به کمکش رفتن،

از ممنوعیت بردن ویلچرها و کمکهای بقیه،

از ازدحام وحشتناک جمعیت در تمامی این محلها و شرایط،

و از همه ی محبت هایی که بین مردمِ اونجا در جریان بود در اوووج سختی و مشقت در دمای حدود ۵۰ و ۶۰ درجه...

او گفت و گفت و من گریه کردم..

در بهت از عظمت خدایی که الَّف بین قلوبهم، و لَو اَنفَقتَ ما فی الاَرضِ جمیعاً ما الَّفتَ بینَ قلوبِهِم و لکنَّ اللهَ الَّفَ بینهم اِنَّهُ عزیزُُ حکیم.




+فکر می کنین چند صباح از پس حمل بار الفت الهی در دلهامون بر میایم؟!

آنجایی که حق و عدل همچون خورشید می تابد و همه ی قدرتها و حتی قداستها فرو می ریزد و هیچ کس جز خدا _فقط خدا _ سلطنت نخواهد داشت...جایی که دیگر انسان مصلحتی ندارد تا حقیقت را برای آن فدا کند..من آن آزادی را دوست دارم و به آن سبکی و اخلاص و ایثار و لذت روحی و معراج که در آن تجربه ها به آدمی دست می دهد حسرت میخورم...(چمرانِ شهید)

+میان دلهایشان الفت و دوستی برقرار کرد و اگر همه ی آنچه که در زمین هست را بذل و بخشش می کردی هم نمی توانستی میان دلهای آنها دوستی و الفت برقرار کنی ولی خدا چنین کرد که او عزیز و حکیم است.۶۳ انفال.

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۴۹
لوسی می

از وقتی محتویات این لینک رو خوندم زندگیم از هم پاشیده!

شوخی نمیکنم..

اغراق هم نکردم..

حال خوشی ندارم.

همه ش تو فکرم و فکر و فکر...

راه میرم فکر میکنم، غذا می پزم فکر میکنم، بازی میکنم فکر میکنم، کامنت میذارم فکر میکنم، می خندم فکر میکنم، می خوابم فکر میکنم.. و خسته ام...خیلی خسته ام..

آه که ذهن من قدرت تحمل این حجم از اندیشیدن رو نداره! :/



+آن چیزی که شما را زنده می کند. می دونین اون چیز چیه؟

احساس میکنم مُرده ام..سالهای ساله که مُرده م.. ساااااال هاااااااای سااااال..

آیا کسی هست منو بفهمه؟!

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۳۳
لوسی می

به شدت احساس میکنم به خلوت کردن خونه م نیاز دارم.

اما نمیدونم مبلها رو چه کار کنم! 

می ترسم ردشون کنم پشیمون بشم! :/



+الان هروقت مهمونی میدم مهمونها همگی رو مبل می شینن! یعنی این همه مبل دارم :))

این تنها عاملیه که باعث میشه نسبت به خلوت سازی خونه شک کنم، چون بعدش که اینها رو رد کنم مهمونها مجبورن رو زمین بشینن دیگه.

اما نمیدونم چهار تا مهمونی سالانه چقدر ارزش شلوغی همیشگی چیدمان خونه رو داره؟

۲۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۷ ، ۱۴:۰۶
لوسی می

۱. فکر کنین تو صفی هستین(صف هرچی! بنزین، بانک، نونوایی و...) که چند نفر جلوی شمان و چند نفر پشت سر شما.

کسی میاد و ازتون میخواد که اجازه بدین جلوی شما بایسته

و جلوتر از شما حرکت کنه، چه کار می کنین؟ اجازه میدین؟!

اگر بله، لطفا از حالا اجازه ندین! مگر اینکه خودتون از صف خارج بشین.

شما این حق رو ندارین که صف رو برای پشت سری ها طولانی تر کنین.

اوکی؟ :)



۲. امروز حدیث عجیبی از حضرت امیر علیه السلام خوندم که شوری در دلم به پا کرد...

نمیتونم براتون بنویسمش!

باورتون میشه؟ ده بار نوشتمش نشد! :/ 

اصل حدیث رو پیدا کنم براتون میذارم.


۳. فردا مهمونی دارم و بینهایت احساس خوبی دارم ^_^


۴.عیدتون خیلی مبارک و التماس دعای فراووون از طرف من و مستر و پسرک و گل پسری که امروز سه ساله شد ^_^

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۷ ، ۰۰:۳۲
لوسی می

وقتی برای اولین بار در تاریخ زندگیم باهام تماس میگیرن و بهم خبر میدن که تو قرعه کشی برنده شدممممممم!🤗🤗🤗

هورااااا! 😃😃😃


حالا حدس بزنین چقدر؟!😎😎😎

ده

میلیون

ریال،

تقسیم بر

ده! 🤣😂😂😂

:))))


+البته من و مستر به فال نیک گرفتیم :))

۲۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۴۱
لوسی می

الحمدلله هرچی نداریم لااقل رئیس جمهورهای باحالی داریم :/



+خوش انصاف یه سوال رو جواب میدادی لااقل! :/

+خوشم میاد از نماینده ها که حاضر نیستن با اسمشون رای بدن! هعی! :/

+آپ دیت: نماینده ها فقط در مورد چرایی استمرار تحریم های بانکی قانع شدند و پاسخ دولت به سایر سوالات قانع کننده نبود ^_^

لوسی می! خبرنگار اعزامیِ بیان، مجلس شورای اسلامی! :دی

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۷ ، ۱۰:۱۴
لوسی می

چند روز پیش سپر جلوی ماشین ما، خورد به سپر عقب ماشین جلوییمون که یک شاسی بلند خارجکی بود و از سپر خودمون که چیزی نگم ولی سپر اوشون شکست!

خب با این قیمت دلار و ارز و خارجی بودنِ ماشین، تعویض سپرش قیمت گزافی داشت. شاید حداقلش چیزی حدود یک تومن می شد.

و طبیعتاً هرکسی تو این شرایط سپرشو عوض میکنه و حق هم داره.

خودمون رو برای چنین مبلغی آماده کرده بودیم که دیروز آقای متصادف تماس گرفت و گفت ۲۰۰ تومن برام واریز کنین، سپر رو عوض نمیکنم، به یه نفر دادم گفته با ۲۰۰ تومن تمیز برات تعمیر میکنم دیده نشه.

:)

طبیعتاً مستر فقط ازش تشکر کرد و بهش گفت خدا خیرت بده.

شاید اون متوجه نشد اما این آرزو از اعماق وجود ما بود :)


+آدمهای خوبتر از خوب هنوز تو جامعه زیادن.^_^

کثر الله امثالهم :)

+تو راه حرم هستم. یعنی دقیقا روبروی گنبد :)

برای عرض تبریک تولد نوه ی گرامیشون، در ششمین سالروز یک روزگیِ پسرکم ^_^

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۴۵
لوسی می

و مستر عزیزم به جرگه ی دانشجویان دکتری پیوست،

و منو تنها گذاشت :دی



+بهت افتخار میکنم مسترِ جان. 

تو واقعا لیاقتش رو داشتی و پاداش خلوص نیتت رو گرفتی ^_^

+مرتبط

+مرتبط

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۳۴
لوسی می