اصلاً روم نمیشه
از ائمه حاجات دنیوی و مادی طلب کنم.
+البته با خدا این مشکل رو ندارم :دی
اصلاً روم نمیشه
از ائمه حاجات دنیوی و مادی طلب کنم.
+البته با خدا این مشکل رو ندارم :دی
تصمیم گیری در مورد رفتن به سفر
با دو تا بچه،
خیلی سخته.
+نه حوصله ی سفر و دردسرهاشو دارم
و نه دلم میخواد از سفر دسته جمعی و عروسی بمونم!
آئینهدارِ امّ ابیها! صبور باش!
زینب! در این دو روزه دنیا، صبور باش!
بابا که نیست هر چه دلت خواست گریه کن
اّما کنار غربت بابا صبور باش!
هربار که ماشین لباسشویی رو روشن میکنم
به اندازه ی شستوی لباسهای داخلش
خسته میشم!
:|
+ینی واقعا روشن کردن ماشین،
یکی از انرژی بر ترین و پرزحمت ترین کارهای منه!
وقتی میخوای بری روضه
اما بچه ها هیچی لباس تمیزِ در خورِ روضه ندارن! :|
+مجبور میشی ماشین رو روشن کنی
و لباسها رو رو پکیج خشک کنی! :|
خدا را در بر هم زدن اراده ها،
و گشودن گره ها،
و شکستن همت ها شناختم...
+حضرت امیر_علیه السلام_
چه بسا کسی که با نعمت هایی که به او رسیده
به دام افتد
و با پرده پوشی ای که بر گناهش می شود،
فریب خورد،
و با ستایش شدن،
آزمایش گردد.
و خدا هیچکس را همانند مهلت دادن، نیازمود.
+حضرت امیر_علیه السلام_
این روزها زندگی مادرانه م
'گرفتار یک برزخ شده.
که اصلا نمیدونم برای خروج ازش
باید چه کار کنم..
:(
دیروز میخواستیم جایی بریم
و پسرک با اصرارهاش
و متکی بر حمایت های حرص درار باباش
لباسهای عیدش رو پوشید!
انقدر به چشم من خوشگل میومد
که میترسیدم اینطوری ببرمش بیرون
ملت بچه مو چشم بزنن!
:دی
+فدای تو و قد و بالات مادر! :*
معمولا در مورد مادیات حرص نمیخورم
و الحمدلله چشمم به دارایی کسی نیست.
اما این روزها
قدری دارم از خودمون ناامید میشم!
مدتیه گل پسر یادگرفته
وقتی ازمون چیزی میخواد،
چشماشو ببنده و داد بزنه!
:|
+همینو کم داشتیم فقط!
وقتی که مستر با کلید در رو باز میکنه
و میاد تو، منم تا می بینم اومده شروع میکنم و
غر میزنم و غر میزنم و غر میزنم
و تا از تو آشپزخونه میام بیرون
می بینم با دو تا شاخه گل رز
که زیباییشون خارج از قدرت توصیفه
مقابل من واستاده..
برای بازی کردن با خانواده وقت بذارین.
یه سرگرمی مشترک با همسرتون پیدا کنین
و حتی اگر شده ماهی یک بار
به اون سرگرمی بپردازین..
بازی های مشترک پدر و مادر و فرزندی هم که اصلا لازم نیست بگم چقدر ایده آله.
+قدری هم خلاق باشید بد نیست! :دی
+شاید حتی مسخره به نظر بیاد که بگم
که بدونید عشقی که در پس بازی با خانواده،
به طرفین تزریق میشه
با کار های دیگه ایجاد نمیشه.
:)
+دیروز با مستر رفتیم شهربازی
نه برای بازی خودمون
به هدفِ بازی کردنِ پسرک..
خیلی خوشحال شدم که مستر
برای پسرک یک بازی رو شارژ کرد که پسرک مشغول باشه
و در زمان بازی پسرک با همدیگه یه بازی دونفره ش رو انجام دادیم.
و بعد با پسرک سه تایی بازی کردیم.
+یاد باد آن روزگاران، یاد باد..