پسرک یک ساعته رفته بالا،
از پنجره منو صدا میزنه
که گل پسر رو بیار اینجا ببینمش!
بعد که می برمش کنار پنجره
میگه: من میام پایین گل پسر رو ببینم
باز زود برمیگردم بالا ها!!
+دلش تنگ شده :)
پسرک یک ساعته رفته بالا،
از پنجره منو صدا میزنه
که گل پسر رو بیار اینجا ببینمش!
بعد که می برمش کنار پنجره
میگه: من میام پایین گل پسر رو ببینم
باز زود برمیگردم بالا ها!!
+دلش تنگ شده :)
وقتی عصبانی هستید
قبل از واکنش نشون دادن
از خودتون بپرسید
آیا این موضوع، ده سال دیگر هم برای من مهم است؟!
+برای اینکه از دست پسرک عصبانی نشم
سعی میکنم قبل از واکنش به این فکر کنم
که آیا اگر ببینم بچه ی شخص دیگه ای هم اینطور رفتار کرده
به مادرش نمیگم: ولش کن بچه ست؟!
چون معمولا به همه اینو میگم! هههه ههه!
کی باور میکنه که
من امروز برای اولین بار
شیربرنج دست پخت خودم رو نوش جان کردم؟!
:)
+گل پسر رو دارم غذاخور میکنم! به خاطر وزنش زودتر شروع کردم،
بقایای برنجهای پخته ی گل پسر، میشه شیربرنج ما! هههه!
جدیداً وقتی پسرک رو می بوسم
میگه:
"ممنونم!"
:)
+و من یه حس لرزش در دلم احساس میکنم..
محض رضای خداوندگار عالم
بیاموزید که در مهمانی های بزرگ
اگر بلند نمیشید یک کمکی به میزبان بکنید
لااقل مدام میزبان رو صدا نزنید و اُرد ندهید!
اگر تشنه تونه،
اگر یه بخش از پذیرایی ناقص براتون اجرا شده،
اگر یه بخش از پذیرایی رو دوباره میخواین براتون اجرا بشه،
و یا هرچیزی که هست
لطفا زحمت بکشید و خودتون نیازتون رو برطرف کنید!
باور کنید مدااااااااام صدا زدن میزبان
جز اینکه بنده ی خدا رو شرمنده، درمونده، عصبی، گیج و خسته تر کنه،
هیچ نکته ی مثبتی نداره!
+من تا به حال هیچوقت و تو هیچ مهمونی ای،
از میزبان نخواستم چیزی برام بیاره!
مگر اینکه میزبان خیلی غریبه باشه، اونم وقتی که ببینم که دیگه کارش تموم شده!
+درسته که میزبان وظیفه ی رسیدگی به میهمان رو بر عهده داره
اما اندکی نمایش درک و استفاده از هوش اجتماعی توسط میهمان هم جای دوری نخواهد رفت!
+باورتون میشه من دیشب حتی یک دقیقه نتونستم پیش مهمانهام بنشینم؟؟!
خیلی حرصم میگیره از اینایی که تو مراسمهای عصرونه
یه بخشهایی از پذیرایی رو نمیخورن
و میگن برام بریز می برممم!!!
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست..
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست...
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد
...
بعضیا میگن اگه یه گوشه ی زندگی لنگ مونده
بهش توجه نکن
چون میشه با قوی کردن گوشه های دیگه جبرانش کرد
اما من میگم نمیشه!
اگر اون عیب مربوط به یک نقطه ی مهم زندگی باشه
تو هیچ جوره نمیتونی با موضوعات دیگه ساپورتش کنی..
جایی که لنگه همیشه لَنگ می موووونه!
:(
+شاید روزگارانی بشه فراموشش کرد اما بالاخره آب از سوراخ سرریز میکنه دیگه!
+این مدلی بودن و عدم توانایی چشم پوشی خیلی بده، میدونم..
من حس خوب نسبت به شغل مستر رو از کجا بیارم؟
میشه یکی کمک کنه؟!
حس خوب میخوام نسبت به شغل مستررررر!
:((
خونه مامان هستیم وکیمیا در حال پخش.
علی انصاریان رو که می بینم یاد خاطره ی کودکیش میفتم
و برای مامان تعریف میکنم
که وقتی از فرط شیطنت مدیر مدرسه شون انداخته ش تو سیاه چال
دست به کار شده و کل دیوارهای اتاقک سیاه چال رو
با فرچه و رنگهایی که اونجا بودن رنگ کرده!!
مامان بعد از ذوق کردن سریع میگه:
مطمینم اگر پسرک باشه هم همین کار رو میکنههههه!
+ دقت که میکنم می بینم مامان درست میگه،
پسرک تو فضای تنبیه هم که باشه
برای خودش تفریح ایجاد میکنه
و کلا نسبت به تنبیه بی خیاااااله!
تعجب میکنم که بچه ای با این سن و سال
چطور تونسته کل شیشه ی آبلیمو رو
بدون استفاده از قیف
تو بطری نوشابه خالی کنه
و اصلا هم روی زمین نریزه!