ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۸۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

اوه! اوه!

خدا خودش رحم کنه!


+اینجا رو بخونید.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۱۴
لوسی می

کمتر کسی رو سراغ دارم*

که به اندازه ی مستر

سعه ی صدر و مناعت طبع داشته باشه.



*من کسی رو سراغ ندارم! برای احتیاط عرض کردم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۶
لوسی می

شام خوب بود،

خیلی خسته نشدیم

اما کم اومد!

ما کلا پنج نفر آدم بودیم!

و غذایی که قرار بود هشت نفر رو سیر کنه،

و قدری هم بمونه،

کم اومد!

خودم فقط یه برش پیتزا خوردم!

:|

و حتی یک قطره از سوپ هم باقی نموند!

:|

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۴
لوسی می

وقتی استیک نوت* من برای استقبال از مستر،

رو آینه ی دستشویی می مونه و یادمون میره برش داریم!

بعد برادر مستر میره و میخونه ش!

:|



*من از خدا که تو را آفرید، ممنونم.

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۲
لوسی می

خب امروزهم قراره پیتزا بپزیم،

البته من غذای جانبیش رو به دلایل بده بستونانه حذف کردم.

که خسته هم نشم.

موادش رو هم صبح پختم،

الان فقط مونده پهن کردنشون روی خمیر دوست داشتنیم!

و پختن.




+اون دفعه من چیکن استراگانف هم پخته بودم و سوپ!

که سوپ به خاطر بچه ها این بار هم هست.

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۱۷
لوسی می

دیشب برادر مستر رو دم در خونه ی پدر مستر دیدیم،

و برای شام امشب دعوتشون کردیم!



+یه همچین آدمهای جوگیری هستیم ما! :|

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۳۳
لوسی می

تو جانشینِ همه ی نداشتن های منی..

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۵۷
لوسی می

میدون رو دور زدیم،

یه بنر بزرگ رو ورودی بلوار نصب شده بود:

"تعمیر به جای تعویض!"

بعد عکس یه قوری داشت،

که روی قسمت آبریز قوری که شکسته بود

یه لوله وصل کرده بودن!

احساس کردم چقدر یک نفر میتونه تو طراحی کج سلیقه باشه

و چقدر جامعه ی فرهنگیِ ما هنگام انتشار این بنر، دلش خوش بوده!!

و چقدر تولید در این مملکت کم شده که به چنین چیزی توصیه میکنیم!

آیا اسم این قناعت و عدم اسرافه؟

یا ضربه زدن به تولید ملی؟!:|

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۸
لوسی می

امروز فکر میکردم که اصولاً جهان بینی مجاهدین فی سبیل الله،

و ایدئولوژی مرتبط با زندگیهاشون،

کلا با چیزی که ما داریم طی میکنیم متفاوته!

تصور اینکه من در هرحال باید بمیرم،

و در اون دنیا حاضر باشم،

پس چه بهتر که شهید بمیرم،

و یا چه بهتر که با عنوان همسر شهید محشور بشم!

و از تک تک فرصتها برای حضور بهتر در آخرت استفاده کنم،

بر خلاف ایدئولوژیِ در حال انتشار،

که تصورمون از زندگی خوب،

یک زندگی شاداب،

غرق در آرامش اقتصادی و دنیوی،

بدون دغدغه،

پر از هیجان،

و با فرزندانی شاد و باهوشه!

همین ایدئولوژیِ رنگارنگی که میگه:

"تا میتونی خوش باش،

و از "زندگی" لذت ببر،

که دنیا دو روز بیشتر نیست،

و هر ثانیه ای که از خوشی بمونی از دستت رفته"!



+این دو حالت در معنای "مطلق"شون، مقابل هم، و دو سر یک طیفن!

کجای این طیف هستیم؟!

اینجا.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۰
لوسی می

امروز داشتم برای مستر میگفتم

که تمام زندگیم تلاش کردم دلی نشکنم

کسی رو تحقیر نکنم

کسی رو سرزنش نکنم

همه رو ببخشم

مخصوصا اگر به قصد عذرخواهی وارد دیالوگ شدند

پیش از شنیدنِ "عذرمیخوام"

یا هرچیزی شبیه به این

بگم بابا مهم نیست دیگه گذشته!

و در یک کلام "عزت نفس" آدمها رو خدشه دار نکنم.

پس یکی به من بگه چرا هر بار ناچار شدم از کسی عذر بخوام

از هرکسی

همه ی بلاهای بالا رو به سرم آورده؟؟!

اگر نه همه ش که لااقل دو تا شو همزمان رو من پیاده کرده؟

پس کجاست قانون "با هر دست بدی، با همون دست پس میگیری"؟؟

داشتم میگفتم و میگفتم و میگفتم

که یهو متوجه مستر شدم،

و فکر کردم شاید همسری تا این حد باشعور

که درکمتر کسی این سعه ی صدر و مناعت طبع رو سراغ دارم،

نتیجه ی همه ی این تلاشها باشه!!

مردی که من میشینم کنارش

و های های گریه میکنم

و هرچیییییزی دلم میخواد از هرکسی و هر اتفاقی و هر نقطه ضعفی که دارم میگم

و میدونم هیچوقتِ هیچوقتِ هیچوقت

با این جملات و حرفهایی که ازم میشنوه،

مچمو نمیگیره،

ضد حال نمیزنه،

و به روم نمیاره..

شاید!

شاید!


+این، چیزیه که خیلی برای من اتفاق افتاده!

+و سابقه ی ذوق من از شعور مستر: +
و این +

که این آخری واقعا در شرایطی استثنایی بود و امروز به مستر گفتم که از اینجا شد که فهمیدم خیلی باشعوری!

و البته که مستر مثل همیشه یادش نمیومد! :))

+دنبال این نباشیم که کارهامون بازخورد مثبت آنی داشته باشن،

یا نظیر خوبیهامون برای بقیه برای خودمون هم اتفاق بیفته.

گاهی یک گیرِ زندگی اثر اشتباهی است در ده سال گذشته،

و یک نعمت اثری است از تلاش تو برای خوب بودن.. (قانون کارما به نظرم اینو میگفت)

+مستر واقعا جانشینِ خوبی برای نداشتن های منه..

ممنونم خدای بزرگ که امروز اینو به یادم آوردی.

شکر.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۰۰
لوسی می

امروز مستر مرخصی گرفت

و  پیشمون موند تا قدری از غیبتش در ده روز آینده رو پیشاپیش جبران کنه،

و به رسم سه شنبه ها،

ما میزبان پدر مستر هم بودیم.



+راستی! یه بخاری عاریتی روشن کردیم!

البته خیلی کوچیکه اما به نظر من که اثرش واقعا قابل ملاحظه ست!

+این سه پست اخیررو نوشتم و عازم بیرون بودم

یهو احساس کردم نیاز به ویرایش داره به دلایلی!

اومدم ثبت موقت کردم چون فرصت ویرایش نداشتم

و الان دوباره منتشرشون میکنم.

ببخشید که یه کم قاطی پاتی شد! :)

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۳۵
لوسی می

بعد از دو ساعت و چهل و پنج دقیقه ی تمام،

استماع سخنان استادی که قرار بود یه ربع فقط برای من وقت بذاره،

(یعنی اصلا فکرشم نمیکردم کسی تا این حد انرژی و قابلیت سخنوری یکطرفه داشته باشه!)

رفتم خونه مامان مستر دنبال بچه ها و ساعت شش ناهار خوردم!

بعد یادم اومد که دورهمی دوستانه دعوت بودم،

با توجه به اینکه صاحب مجلس عذر منو بابت نرفتن نپذیرفت،

ساعت هفت با مخِ تیلیت شده،

رفتم خونه ی دوست جان!

البته باعث زنده شدنم بود.

خدا خیرش بده که گیر داد باید بیای!

:)



+عجب روزی بود دیروز!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۳۳
لوسی می

دیروز عجب روزی بود،

بعد از هزارسال رفتم دانشگاه،

استاد راهنمامو دیدم،

و یه عالمه راهنمایی های خوب،

و پیشنهادهای خوب کار از یکی از استادها دریافت کردم و برگشتم!

:)



+از کار کارمندی تو دانشگاه، تا کار پروژه ای تو دانشگاه و خارج از دانشگاه!

کارمندی رو که کلا دوست نداشتم،

اما هرچی بالا پایین کردم که اون کارِ پروژه ایِ دانشگاه رو قبول کنم دیدم با وجود بچه ها نمیشه!

با اینکه کارش از ساعت هفت صبح بود تا یک!

و مدت محدود،

و پنجشنبه های تعطیل،

و عدم اجبار ساعت حضور و کلی شرایط خوب!

خدایی چطوری میرین سرِکار؟! آهای مادرهای کارمند!

خدایی؟!

+قدری هم احساس کردم آدم مهمی ام!

+خیلی خوب بود و روحیه بخش، خیلی خوشحالم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۱۹
لوسی می

کسی از اقواممون زندگیش به شدت به مشکل خورده،

من تنها محرم زندگیشم!

و کل زندگیش رو برای من گفته و میگه و کلی شاکیه از همسرش و .. و .. و..

و من هربار که می بینمش دلم میخواد کمکی بکنم و خیلی دلم براش میسوزه و این حرفا.

حالا مدتیه که فهمیدم یکی از گیرهای بزرگ زندگیِ ایشون رفتار خودش با همسرشه!

قبلا بهش گفته بودم که با مردها باید اینطور بود و اونطور،

یه بار یه پیشنهادِ بهبود روابط دادم که هر ده روز قرار بود هردومون یه رفتارمون با همسرانمون رو اصلاح کنیم.

اما اصلا استقبال نکرد.

و هربار هم که میگم شنیده م که اینطوری باشین بهتره،

میگه من بوده م نتیجه نداشته!

:|

حالا فهمیدم این اشکالاتی که بهش پی بردم،

احتمالا بزرگترین انتقاد آقای همسرشه که البته منم به شدت به اون آقا حق میدم.

چطوری بهش بگم که بهش بر هم نخوره و با من هم دوست بمونه

و مهمتر از همه اینکه بپذیره و اصلاح در پیش بگیره؟!



+خدا و خرما!

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۳۲
لوسی می

وقتی به خاطر کوتاهیِ یک یا چند نفر،

مجبور میشم برم دانشگاه برای پیگیریِ کار مرخصیم!



+نزدیک هشت ساله تو دانشگاهم

و قطعاً بیشتر از هشت بار کارم با این نظامِ سه نقطه ی به درد نخور به هم پیچیده!

+من به پشتیبانی این ملت،

تو دهن این نظام اداری میزنم! اینجا

:((

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۳۴
لوسی می