ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۱۰ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

وقتی خانم منشیِ مطب دکتر

فکر میکنه که من خواهر مسترم نه خانمش

چون به نظرش

اصلا بهم نمیاد دو تا بچه داشته باشم!


:دی


+کلی چاق شدم!

+بعد مستر نتیجه گرفت که

این یعنی اینکه من تا الان خیلی خوب ازت مراقبت کردم!!


۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۰۰:۴۲
لوسی می

دارم به پیشنهاد مستر فکر میکنم.

که برای کم شدن بار روانیم

یک نفر رو بیاریم کمکم کنه.



+مشکل اینه که سنجد فقط رو پا یا تو بغل میخوابه

و تا میذارمش بیدار میشه

(وقتهایی که تو نتم سنجد رو پامه!)

و پسرک تنهایی خودش رو سرگرم میکنه

و از تنهایی کلافه میشه

و تا سنجد رو زمین آروم میگیره

و من میرم که به کارهای دیگه برسم

پسرک میره سراغش و من باز باید کنارشون باشم،

و ناهاری که سروقت آماده نمیشه

و اتاقهایی که شلوغه!

و شلوغیش رو اعصاب منه،

و مستری که 24 ساعته نیست

که حداقل بتونم شبها ناهار درست کنم

و منی که با نبودنهاش کلافه تر از قبل میشم..

یکی رو میخوام کمکم کنه!

تو خونه داری و برای انسجام روانیم کمکم کنه

بچه ها با خودم!

کسی میدونه از چه جاهایی میشه یکی رو برای این منظور پیدا کرد؟!

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۴:۰۴
لوسی می

وقتی سردبیر یک مجله ای

آدرس ایمیلشو بهم میده

تا اگر متنی داشتم براش ارسال کنم..



+انقدر ذوق داشتم که هنوز هیچی نشده حس کردم نویسنده شدم!

و آرزوی همیشگیم به حقیقت پیوست! :)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۳:۵۳
لوسی می

دو سال پیش،

همین روزها..

همین احساسات...

اینجا.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۱:۵۲
لوسی می
به مستر میگم: نمیدونم اصلا قسمت میشه
در این دو روزه ی عمر
یک بار هم که شده
تو پیاده روی اربعین باشیم؟
شاید اگر مثل این دوستم بچه نداشتیم
می رفتیم، نه؟!
مستر میگه: چند سال دیگه امام زمان ظهور میکنه
بعد بچه های تو میرن تو سپاه امام زمان می جنگن
و حسی که تو داری رو، اون دوستت که بچه نداره،
نخواهد داشت!


:|
۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۱:۴۵
لوسی می

دیشب یکی از دوستانم راهی پیاده روی اربعین شد.

و من داشتم برای مستر میگفتم که برنامه ی رفتنشون چطوریه،

که یک لحظه

همه ی مشتقات زندگیمو فراموش کردم

و رویای رفتن چنان در من قوی شد،

که احساس کردم فقط به اندازه ی قبول کردن مستر

تا کربلا فاصله دارم،

به مستر گفتم:

"میذاری منم باهاشون برم؟!"

و مستر عاقل اندر سفیه نگاهم کرد و گفت:

"با این بچه ها چطوری میخوای بری؟!"

:|



+کاملا فراموش کرده بودم که الان، رفتنم شدنی نیست اصلا!

مستر فهمید که چطور باعث سقوط من از آسمان رویا به زمین واقعیت شده

گفت: بچه ها بزرگتر بشن، من نگهشون میدارم تو برو!

+مرسی که خواستی دلمو به دست بیاری..

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۱:۲۶
لوسی می

امروز در رخدادی وحشتناک

سنجدکم هنگام غلت زدن

از روی تخت افتاد.


:((

+بهتره بگم پرت شد :((

+عصر باید ببرمش دکتر.

مادر بی ملاحظه به من میگن :(

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۱:۱۳
لوسی می

من دیگه صبرم لبریز شده

از نبودن ها و نبودن ها و نبودن های

مستر!



+میدونم که رویای هر مردی

داشتن یک زن صبوووووووره!

و این یعنی من زن رویایی مستر نیستم! :|

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۹:۴۷
لوسی می
برام جالبه
برای موضوعی که در دین و شریعت ما
نوعی ضعف محسوب میشه
علاقه ی درونی شدیدی در ما آدم ها وجود داره
و روح و قلب ما رو عمیقا جذب خودش میکنه
گذشتن از خط قرمزها
و گاهی حتی ایستادن تا پای جان،
برای رسیدن به یک عشق زمینی..



+نه اینکه بگم کار بدیه یا غلط!
اما در اینکه شرعی ترین حالتش هم نوعی ضعفه شکی نیست..
شایدم حسودیم میشه، ها؟!
:دی

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۸:۱۲
لوسی می

مثل مادرهایی که هیچ کاری جز خوابوندن بچه هاشون ندارن

همینطور که سنجد رو پام در حال خوابانده شدن بود

قصه ی "پستچی" چیستا یثربی رو هم خوندم!

گیراییش خوب بود واقعا.

آدم رو جذب میکرد که تا آخرش بخونه.

جالبترش وقتیه که متوجه بشی

قصه ی واقعی زندگی خانم یثربی است!!



+نمیدونم اینا اگه عاشقی می کنن، ما چه کار داریم می کنیم؟! :|

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۷:۵۳
لوسی می
غذا چی بخوریم؟!
:|
۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۳:۲۹
لوسی می
این چه حس عجیبیه
که حتی اگر کنارم نشسته باشی
باز هم دلتنگت میشم!


+رونوشت به پسرانم.
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۲:۱۱
لوسی می

وقتی که بشنوی

پسرکت موقع بازی

داره زمزمه میکنه:

السلامُ علی الحُسَین..

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۲:۰۷
لوسی می
عاقبت روزی
در چشمان تو
تمام می شوم...


+رونوشت به پسرکم.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۲:۰۶
لوسی می

سنجدک ما مدتی است غلت زدن آغاز کرده،

و الان دیگه تا میذارمش رو زمین غلت میزنه

حتی توی خواب!

راحت ترین خوابش زمانیه که روی شکم خوابونده باشمش!

:|


+و میدونم که خیلی خوب نیست! :(

65

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۶:۵۵
لوسی می