به من میگه فردا میخوام بچه هامو بیارم خونه تون.
میگم نمیتونم واقعا! زندگیم به هم ریخته ست و نمیتونم واقعا!!
خب کفاره ی این نتونستن اینه که باید یه دوره کم محلی رو تحمل کنم!
:|
+من موندم واقعا اگر زندگی من اسباب کشون نبود و پسرم هم تب نداشت و وضعیتم هم نرمال بود
بازم چطور از من انتظار داره سه تا بچه شو نگه دارم؟؟؟!
به نظرم میاد که عشق اول و اخر پسرک تو خوراکی ها،
بلال باشه..
:)
+منم به شدت عاشق بلالم :)
در حدی که صبح برای بلال بیدار شد و منو بیدار کرد.
و با چنان لذت و طمأنینه ای میخوره که بیا و ببین. :)
دارم برای پسرک قصه ی سنجاب و خرگوش میگم
میگم داشتن میرفتن پودر ماشین بخرن،
یهو میگه:عهههه! مگه سنجابا پودر ماشین میخرن؟؟!
میگم: خب رفتن برای داداش کوچولوش شیر بخرن
میگه:عهههه! مگه سنجاب کوچولوها شیر میخورن؟!
:|
امروز سه تا خبر فوت شنیدم..
خدا رحمت کنه جمیع رفتگان رو..
:((
+اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
نثار روحشون.
گل پسر تب کرده..
:((
+نمیدونم این تب ناشی از اسباب کشیه که وضعیت خونه رو، رو به هوا برده و مراقبتهای منو تحت تاثیر قرار داده
یا ناشی از دندونه.. :(
این دومین تب داری گل پسرم در همین ماهه :((
هنوز دو هفته هم نشده.
خدایا صبوری یاد بده بهم..
من طاقتم کمه و اعصابم ضعیف.
کاش میشد گل پسر رو زود عقیقه کنیم..
امروز بعد از یک سال به یکی از شبکه های اجتماعی پژوهشگرانه سر زدم
و دیدم یکی از دوست داشتنی ترین اساتیدم منو فالو کرده!
:)
+استاد سایه ات به سرم مستدام باد. :)
+تصور کردم که احتمالا اکثر دانشجوهاش رو فالو کرده باشه
اما وقتی نگاه کردم دیدم فقط سی نفر رو فالو کرده که هیچکدومشون رو هم من نمیشناسم!
بعد برای اینکه بیشتر ذوق کنم و خودمو تحویل بگیرم،
تصور کردم که منو به عنوان پژوهشگر خوبی به یادش داشته! ههههه ههه! :)
البته شما که میدونین من واقعا یک آدم خیلی معمولی ام! و یک دانشجوی خیلی معمولی تر!
فقط دلم تنگ بشد بسیار..
مدل مبلهای برنامه ی دورهمی را دوست دارم.
:)
+سوژه نداشتم گفتم همینطوری یه چیزی بگم! :دی
مستر رفته بود بیرون،
و پسرک رو برد خونه مامانم.
واقعا دلم برای پسرک تنگ شده بود،
وقتی برگشت گیج خواب بود و معلوم بود حسابی بازی کرده،
بهش میگم خوش گذشت؟
میگه آره ولی خیلی دوست داشتم شما و گل پسر هم میومدین..
:)
+شنیدن چنین جمله ای از پسرک برای من چیزی مثل رویاست! :)
فرانسه ی غول کش!
:))
+بازیهای یورو رو میگم!
+با سپاس از فرانسه بابت تجدید لذت ایام شباب! :)
چقدر حمام کردن بچه ها قبل از خواب پیشنهاد خوبی بود..
چقدر خوب بود آخه!
+این کتابی که تو این پست معرفی کردم، پیشنهاد میکنه که مراسم قبل از خواب برگزار کنیم.
یکی از گزینه های مراسم حمام نه چندان طولانیه.
کتاب خوندن هم جزو گزینه هاشه.
خب میتونیم یه کم خلاقیت اسلامی به خرج بدیم و دعا و قرآن رو هم بهش اضافه کنیم.
نور رو کم کنیم و به مراسم بپردازیم.
اما من بیش از همه از توصیه ی حمامش لذت می برم..
حمام پیش از خواب به نظرم فوق العاده ست :)
ای کاش شاعری بلد بودم..
+مرا معلم عشقِ تو، کِی شاعری می آموزد لطفا؟!
+حسرت بزرگ و همیشگیِ زندگیم...
و ما تَدری نفسٌ ماذا تَکسِبُ غَداً1.
نمیدونم چند بار تا به حال این آیه رو خوندم
و چند بار اینجا نوشتم،
اما گویا هنوز تو سلولهای وجودم ننشسته و باورش نکردم..
که هربار اینقدر از تعبیر شدنش، و عظمتش غافلگیر میشم!
آقا دیروز بنده رسماً از پا فتادم.
از افطار دیشب تا الان،
فقط دو کاسه فرنی و سه چهار لیوان چای خوردم و دیگر هیچ!
همه ی برنامه های امروز و فردامون هم کنسل شده..
و ما تَدری نَفسٌ ماذا تَکسِبُ غَداً..
1هیچ احدی نمیدونه که فردا چی براش پیش میاد..(34 لقمان)
+چقدر آدمیزاد ضعیفه آخه.. آخه چقدر؟! ضعیف و ضعیف و ضعیف و مقهور قدرت خالق..
+نماز عید فطر هم که پرید.. و ما به هیچ جا نرسیدیم تو این ماه مبارک!
پیش به سوی رمضان بعد ان شالله. (محض دورکردن انرژی منفیها و ناامیدی)
من و مستر هر سال عید فطر برنامه ی قشنگی رو پیاده میکردیم
امیدوارم به دل مستر بیفته و امسال هم برنامه مون رو اجرا کنیم.
دقت کردین که عید فطر، خاص ترین عید برای یک مسلمانه؟!
عیدی که کاملا وابسته به بهره و فیض معنوی شما از ماه مبارک رمضان و بندگی کردنتونه!
به هر اندازه که بندگی کرده باشی
عیدی میگیری،
و جشن میگیری
و سرور و شعف و حال خوب داری...
این عید وابسته به دل شما و حال معنوی شماست،
نه یک عیدِ سالگرد برای یک رخداد تاریخی!
این عید، عیدِ خودِ شماست..
امیدوارم امسال عیدترین فطر زندگیتون رو تجربه کنین..
و خداوند به همه ی ما از آن عیدی هایی که به مخلصینش میده عنایت کنه..
