ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۷۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

امشب دوباره مهمون داریم،

مامان و خواهر مستر.

منم اصصصصصصصلا حال و روز خوشی ندارم.

اصلا ها!

:|



+و مطمئنم تا یه ساعت دیگه همه شون اینجان :(

+بعدا نوشت: طبق پیش بینی، مامان مستر ساعت شش اومد،

اما همه چیز مرتب بود و با اینکه اصرار داشتن کمک کنن اما من هیچ کاری نداشتم که بهشون بسپارم.

لذا اعتماد به نفس تحلیل رفته در روز قبل قدری به سطح قبلی بازگشت :)

این بار پذیراییِ خیلی منسجم تری داشتیم. :)

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۲۹
لوسی می

مستر وقتی ساعت دوازده میرفت بخوابه،

بهم گفت شرط می بندم زودتر از یک نمیخوابی!

میشینی پای این نت و دیگه بلند نمیشی!

حالا می بینم که شرط رو برده!

:|




+مهمانی تمام شد،

خودم خیلی راضی نبودم و احساس میکردم پذیراییِ شلخته ای داشتم،

(چون به خاطر بچه ها ناچار شدم سفره ی افطار رو قبل از حضور مهمانها کامل نچینم و این شد که برنامه ریزی زمانیم به هم ریخت.)

غذای ما در نهایت سوپ بود و چلو کباب بود و چیکن استراگانف.

شله زرد و ژله هم بود.

همین یه ذره، به قدری ظرف کثیف کرد که هرچی جمع میکردیم جمع نمیشد!

و مهمانها فکر کردند من خیلی خیلی تدارک دیده م لابد!

الانم همه ش روی ماشین ظرفشوییه که به نوبت شسته بشه! :|

+افطاری امروز ما نذر امام حسن مجتبی_علیه السلام و امام روح الله_قدس السره بود. ان شالله که بپذیرند. :)

+خیلی خیلی خیـــــــــــــــلی ممنونم بابت همه ی پیشنهادهای خوشمزه تون.

یه عالمه غذای جدید یاد گرفتم و فهمیدم که اصلا اونقدرها که فکر میکردم کدبانو نیستم!

کلی چیز میز هست که برای بقیه خیلی طبیعیه ولی من بلد نیستم هنوز! :|

ممنونمممممممم که همیشه خوبید :*

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۰۰
لوسی می

باورم نمیشه که هنوزم امیدوارم که بیای!




+بعدا نوشت: چرا باورم نشه؟!

باورم میشه!

چون من تو رو خوب میشناسممممم!

ممنونم که اومدی!

دیر اما دلچسب. :)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۴۶
لوسی می

پیشنهادتون برای یک افطاری که پلو نداشته باشه،

و غذاهاش هم خیلی زحمت پخت و ریسک طعم نداشته باشه

و بشه با زبون روزه تهیه کرد چیه؟



+مثلا پیراشکی، ناگت، سالاد ماکارونی، کیک مرغ و از این چیزا!

یه ترکیب خوب بهم پیشنهاد بدین لطفا.

۳۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۲۱
لوسی می

امروز داشتم به فرایند مادریم فکر میکردم.

به اینکه بچه ها هیچ عیب و ایرادی ندارن،

اگر مشکلی هست از نحوه ی مادری کردن ماست.

اگر بچه مون خیلی لجبازه به خاطر اینه که به لجبازیش میدون دادیم،

اگر بهانه گیره، به خاطر اینه که میدونه با بهانه گیری ما رو خواهد داشت،

اگر داد میزنه به خاطر اینه که داد زدن ما رو دیده،

اگر هر کاری میکنه به خاطر اینه که ما یه مدلی بودیم که نتیجه ش این شده.



+من بعضی خصوصیات ذاتی بچه ها رو قبول دارم،

مثل بدخوابی، مثل دست و دلبازی، مثل مهربونی، مثل خسیس بودن، مثل از دیوار راست بالا رفتن، مثل خجالتی بودن، شلوغ بودن یا هرچیزی،

اما به این معتقدم که این خصوصیات با فرایند والدگری ما تغییر خواهند کرد،

به سمت بهبود، یا بدتر شدن.

و اگر ما سخت تر و یا سهل تر میگرفتیم وضعیت این رفتارشون چور دیگری میشد.

و مهمترین نکته در والدبودن، همراهیِ همزمان پدر و مادر در تربیته.

اگر تربیتمون سخت گیرانه ست هر دو سخت گیر باشیم،

و اگر سهل گیرانه ست هردو!

این مهمترین اتفاقیه که باید تو زندگی بیفته تا بچه ها به ثبات روانی برسند.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۳۴
لوسی می

برای خدا افطاری بدیم.

نه برای بده بستونهای مرسوم!



+حتماً حتماً مهمانی های افطارتون رو نذر ائمه کنید.


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۷
لوسی می

بعضی وقتها لحظه ها بی نهایت ارزشمند میشن!

امروز وقتی تلویزیون رو روشن کردیم،

فقط 6 ثانیه به اذان صبح باقی مونده بود!

:|


+ 6 ثانیه؟؟! :|

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۰
لوسی می

تو این ماه رمضونی که خدا نسبت به _همه ی_ گناه هامون داره تغافل میکنه،

ما هم کمی امر ارزشمندِ "شتر دیدی، ندیدی" رو تمرین کنیم.

:)



+گاهی لازمه که خودمون رو به ندیدن و نشنیدن و نفهمیدن بزنیم!

لازم نیست در مورد هر چیزی واکنش نشون بدیم،

و به طرف مقابلمون ثابت کنیم که حواسمون به تک تک رفتارهاش هست،

و حق نداره از هیچ اصل و فرعی تخطی کنه!

+مصلحت همزیستی سالم و معاشرت سالم با مردم

در پیمانه ای است که دو سوم آن هوشیاری و یک سوم آن تغافل باشد.(امام صادق_علیه السلام)

یک سوم خیلی زیاده! چقدر از این تغافلِ سودمند استفاده میکنیم؟؟!

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۳
لوسی می

چقدر روزه گرفتن برام سخت شده!

من هیچوقت اهل هوس کردن با بوی غذا نبوده م!

یعنی خیلی معدود و انگشت شمار بوده تعداد دفعاتی که بوی خوردنی ای ام(!) چنان مست کرد که آن را خواسته ام*!

وقتهایی که روزه بوده م از اینکه کسی جلوم چیزی بخوره

پیش نیومده که من ضعف روزه بگیرم یا هوس کنم یا دلم بخواد!

اما امسال این اتفاق هر روز موقع ناهار دادن به بچه ها داره برای من رخ میده!

و این مستقل از غذاییه که دارن میخورن!

:|


+خدایا توبه! :)

*با پوزش از جناب سعدی!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۳۳
لوسی می

برای یه جا ایمیل درخواست کار فرستاده بودم،

جواب اومده:

در صورت نیاز با همین ایمیل با شما تماس میگیریم.

احساس میکنم یک "نه" ی ضمنی ای پشت این جمله س!

:|



+افسرده شدم!

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۴۰
لوسی می

وااااای که از دست اینا!

بعد کلی اجازه گرفتن و شرمندگی جلوی در و همسایه،

گوسفند رو بردن تو کوچه کشتن که هیچ!

بعدم آویزونش کردن به درخت توت دم در!

که بشورنش!

:|



+به مامان مستر میگم کاش تو پارکینگ میکشتین،

میگه جا نبود آویزون کنیم!

میگم خب میخواستین تو کوچه بکشین می بردین پیش خونه ی خودتون دیگه! :|

میگه نگران نباش یه عالمه آب ریختیم تو جوی آب که خون ها بره،

میگم خب اون شیر آب که مال ما نیست!

من به همسایه گفتم در حدی که آب برو توی چاه آب استفاده میکنیم نه اینکه انقدر آب بریزیم که کل جوی آب رو بشوره! :|

اصلا الان من موندم این آرایشگاه پایین بیاد بیرون و ببینه و ازمون شکایت کنه چه کار کنیم!

آبرومون جلوی در و همسایه رفت!

:|

خیــــــلی شاکی ام!

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۵۲
لوسی می

تا مستر رفت ماموریت،

مامان و باباش فرت اومدن خونه ی ما!

خونه ی ما هم شلوووغ!

اومدن و تصمیم گرفتن فردا گوسفند بیارن اینجا تو پارکینگ بکشن

برای عقیقه ی گل پسر

که جمعه ان شالله افطاری بدیم.



+پارکینگ ما هم چاه داره، هم آب! تو کوچه کشتن هم که غیربهداشتیه، کشتارگاه هم که انگار عقیقه قبول نکرده یا نمیدونم چی که تصمیم این شده! :|

+ناچار شدم برم از همه همسایه ها اجازه بگیرم برای قتل گوسفند در پارکینگ!!

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۵۱
لوسی می

امروز خیلی بی برنامه و یهویی،

رفتیم خونه ی همسایه،

و من از همسایه مون قالیبافی یاد گرفتم.



+خیلی خوشحالم حس خوبی دارم :)

مستر میگه اگر دکترا قبول بشی به عنوان هدیه برات لوازمشو میخرم!

فک کن! :|

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۳۸
لوسی می

و لاتَهِنوا وَ لاتَحزَنوا وَ أنتُم الأعلَون،

إن کُنتُم مؤمِنین.



+کاش دین برای ما اولویت اول باشد، نه اولویت دوم!

به نظرم میاد وقتی دین برای ما اولویت دوم باشه،

(نه اینکه اولویت نباشه، چرا! ولی اولویت دوم باشه)

مصداق فروشنده ی دین به دنیا خواهیم شد..

چقدر حرف دارم ذیل این پی نوشت بنویسم..

آه که چقدر حرف دارم.

+تو خوبی..من فقط با دیدنِ آرامش توست که آرام میشم،

باش همیشه. کاش باشی همیشه.

سایه ت بر سرمان مستدام.

+و (به سبب آنچه که رخ میدهد) سست نشوید، و غمگین نباشید که اگر مؤمن باشید برتری با شماست.(139 آل عمران)

+این پی نوشتها یک روضه ی مکشوف است!
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۲۹
لوسی می

حلول ماه رمضان بر همه مبارک.

الحمدلله امسال روزیمون بود که در این ماه حضور پیدا کنیم.

امسال دوست دارم یه عید فطر حسابی برای خودمون تدارک ببینم!

خاص ترین عید فطری که تا الان داشتم!

یک کار مستحب این ایام رو انتخاب کنید کل سی روز انجامش بدین.

اما رو همون یکی مصمم باشین.

اگر تعدادشو زیاد کنیم ممکنه بهشون نرسیم بعد میشه ضدحال!

اما یکی رو حتما میتونیم ان شالله.

ان شالله خدا توفیقشو بده به همه مون.

دنبال یه سری ایده هستم که برای جذاب شدن مهمونی خدا و فرشته ها برای بچه ها(علی الخصوص پسرک) انجام بدم،

هر روز یک چیزی.

خب شله زرد و خوردنی های خوشمزه یه بخششه

ولی خاص تر از اینها میخوام.

اگر کسی ایده ای داره ممنون میشم ذیل این پست به اشتراک بذاره برای همه مون.



+ماه رمضون بدجور به طولانی ترین زمانهای خودش رسیده.

و خوشحالم که موقع مکلف شدن بچه ها به زمستون و پاییر میرسه.

ما اینجا از 24 ساعت، 17 ساعت روزه هستیم.

یعنی اگر شما به صورت نرمال هفت ساعت در روز بخوابید،

کل بیداریتون باید روزه باشین!

کاش میشد برنامه ی خواب بچه ها رو یهو متناسب با شرایط عوض کرد!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۰۴
لوسی می